بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

۵ مطلب با موضوع «نامه ها» ثبت شده است

 

 

سلام نوشتن

حالت چطور است؟

 

تو که حالت همیشه خوب است چون همیشه در حال رفتنی و نمی مانی همیشه در حال رشدی. تو بی نظیری. تو رکود برایت معنا ندارد.

 

چند روزی شاهد رکود من بودی، درگیر و دار انتخابی مهم. اما به تو خیانت کردم، چون دو سه روزی از تو جاماندم از قطار در حال حرکتت. درست است ایستگاه به ایستگاه می ایستی و کسانی را که در صف انتظار یا در صف ماندن مانده اند را  سوار می کنی، عقب مانده ها در نوشتن را دوباره دستشان را می گیری.

 

من به تو به صداقتت به وفاداریت ایمان دارم، هر چند من به تو بی وفایی کردم، اما تو خودت را به من ثابت کردی، صدایم کردی، من توجه نکردم، قلبم را فشردی، دلتنگیت را به رویم آوردی، منم برایت دلتنگ شدم همان موقع که صدایم زدی و گفتی بیا بیا که طاقت دوریت را ندارم اما موانعی بود موانعی چون دلمشغولی و ذهن مشغولی و عدم آرامش روان، اما خوب می دانم که اهمالِ پشت پرده، این موانع را توجیه نمی کند.

 

خوب می دانم که می توانستم تمرکز کنم در عین بی تمرکزی، می توانستم قلم به دست بگیرم و فقط بنویسم تمرکز ندارم، بیست بار این را بنویسم یا فقط بنویسم من فاطمه ام و یا بنویسم چقدر خوب است نوشتن، یک جمله را بارها تکرارنویسی کنم. آنقدر بنویسم تا تمرکزم حالش خوب شود.

 

می دانم که این طور هم نمی شد کافی بود صفحه ی ورد هزارکلمه ها را باز کنم کافی بود قلم به دست بگیرم و بعد می دانستم کلمات خودشان جاری می شدند.

 

می دانم آنقدر به تو کم لطفی کردم که حتی حاضر نشدم پست آماده نوشته شده را تایپ کنم. مرا ببخش.

 

مرا ببین! این حالتم را در نمی یابم اینکه وقتی مسئله ای مهم چون ازدواج پیش می آید انگار کار دیگری جز آن ندارم و همه ی هوش و حواسم را به آن می سپارم این را بعدا در موردش با تو حسابی صحبت می کنم، تو طبیب دردهایی، مطمئنم دوای خوبی برایش می سازی. نسخه ای که برای موقعیت های بعدی این چنینی نیز تعمیم یابد و دیگر مسئله ی انتخاب مرا اسیر خود نکند. این را بعدا با هم موشکافی می کنیم.

 

راستی از من دلگیر نیستی؟ هستی یا نه؟

نه نه تو بزرگتر از آنی که تاخیر 3 روزه ی مرا به دل بگیری، از همین الطاف ابتداییت می یابم از آن استقبال گرمت در پیاده روی و در هزار کلمه دریافتم که تو اصولا ذات بزرگی داری.

 

نوشتن ای دوست واقعی من! بله تو دوست حقیقی منی چرا که عیب هایم را به من می گویی و نشانم می دهی.

 

تو مرا بخاطر خودم می خواهی.

 

کاش بتوانم الطافت را جبران کنم.

 

می خواهم از مهربانی هایت از احساسات عمیقی که به من داری و در این فاصله ی کوتاه به من ابراز داشتی تشکر کنم.

 

آن حس دلتنگی لطیفی که در این چند روز همراهم بود انگیزه ام را برای با تو بودن بیشتر کرد.

 

تو انیس تنهایی من هستی.

تو از بهترین همراهان هستی.

 

کاش بیشتر تو را بشناسم، همان گونه که تو عمیقا مرا می شناسی.

 

اگر تو را خوب بشناسم دیگر تحت هیچ شرایطی حاضر نمی شوم کنارت بگذارم و در سختی و راحتی دست از دامانت بر نمی دارم.

 

نوشتن عزیز تو همیشه در دسترس من هستی و در هر لحظه ای که قصد کنم حاضری، دوست دارم این مهر دائمی دوطرفه باشد نه فقط از جانب تو.

 

تو رفیق خوبی هستی نوشتن، تو همیشه برقراری، دوستت را کمکش کن تا مثل تو ماندگار و برقرار باشد.

 

نوشتن عزیزم دوستت دارم

 

 

 

 

سلام پسرم!

 

امروز دارم ریشه ات را انتخاب می کنم و به تو می اندیشم که چه پدری برایت انتخاب کنم. دوست دارم پدری برایت انتخاب کنم که عالی و متعالی باشد. خیلی خوب و عزیز و محترم باشد.

 

دوست دارم پدری برایت برگزینم که بعدا به وجودش افتخار کنی. من این روزها با انتخاب او، دارم تو را هم انتخاب می کنم.

 

پسر نازنینم چقدر دلم برایت تنگ است، چقدر خوشحالم که دارم با تو سخن می گویم، گوشت با من است؟ من این روزها تصمیم مهمی می گیرم، از حال به فکر تو هستم پسرم.

 

جان دلم! کاش امروز اینجا بودی، کاش توالی ها توالی آمدنت متفاوت بود و اینجا در کنارم بودی و می دیدی که چقدر به آمدن تو بها می دهم.

 

من می خواهم مردی را انتخاب کنم که وجود من و تو از او سرشار شود، می‌خواهم از کنار او بودن لذت ببری.

 

پسر دُردانه ام! چقدر دوستت دارم، چقدر منتظر آمدنت هستم. کاش این فاصله ی نبودنت زودتر طی شود، امروز که نیستی و هنوز از سفر آینده و عمق زمان نیامده ای اما پیشاپیش طرح میریزم تا جهان را طور قشنگ تری برایت آماده کنم.

 

پسرم! هر وقت بیایی دریچه ی قلب من به رویت باز است.

زود بیا هر چند میخواهم برای آمدنت و بودنت زمان بگذارم، زمانی را برای جستجو در مورد ریشه ات.

 

نازنین قلبم مرد بودن را بخواهم نشانت دهم امروز با انتخابم این کار را می کنم، پدری انتخاب می کنم که فردا الگوی مرد بودن باشد و بخواهی بگویی مردانگی یعنی چه؟ پدرت را مثال بزنی.

 

فرزند ماهم! آنقدر دوستت دارم آنقدر دوستت دارم که گاهی قلبم از شدت محبت تو می خواهد قالب تهی کند.

 

چقدر دلم برایت تنگ است، عاشقانه دوستت دارم، آگاهانه تو را، ریشه ات را انتخاب می کنم، تا فردا مدیون تو نشوم که چرا ریشه ای سست برایت انتخاب کردم.

 

 البته پسر دلبندم من تمام تلاشم را میکنم که در تربیتت تو را خودکفا کنم، اما خودت می‌دانی که رشدت چقدر وابسته به ریشه ات هست. می‌خواهم در این وابستگی سرحال و بشاش باشی، همیشه بدرخشی.

میوه ی سرحال و رسیده ی درخت هستیت باشی.

می‌خواهم با داشتن ریشه ی محکمت تو هم محکم و قوی باشی، مستحکم و شجاع باشی.

 

مهمان همیشه ی چشمانم، ریشه ی دوانده شده در عمق قلب و احساسم، کاش زود بیایی و نور دیده ام را روشن کنی.

 

من بسیار دوستت دارم، تو مهربانی، عزیزی، محترمی. من به وجود سرشار و نازنین تو عشق می ورزم. من از در کنار با تو بودن لذت می برم.

 

برای من فرقی نمی کند که طبع آرامی داشته باشی یا بازیگوش باشی، چه آرام باشی چه بازیگوش، دوستت دارم، چه همه را اسیر و کبیر خود کنی و همیشه به دنبالت دوان دوان باشم تا شیطنت هایت را مدیریت کنم چه با آرامشت مرا هم آرام‌تر کنی دوستت دارم.

تو عزیز دل مادرت هستی.

 

باز هم برایت می نویسم

 

مادرت

سال ها قبل تولدت 

سلام خداجونم 🌺🌹🌺

دوستت دارم مهربونم 💓💓💓

 

خدایا تو این حس محبت رو ریختی توی دلم مگه نه؟ پس معنای این گل و قلب رو خودت خیلی بهتر از من می فهمی، می تونی یه تفسیر قشنگتر از من و منظور من داشته با‌شی، منظور من سطحی است محدوده ولی فهم تو بی نهایته.

 

پی نوشت:

 

دلم بگرفته بود اشکریزان بی‌تابی می‌کرد

 

الکی جاهای مختلف پرسه می زدم تا آرامش کنم اما نمی شد، گفتم الان موقع نوشتن است، از قضا دلمم شدید احساس نیاز به نوشتن کرد. تجربه ی نابی که تا حالا نداشتم، آن لحظه ای که احساس نیاز به نوشتن کردم را خیلی دوست داشتم حس بی‌نظیر و ارزشمندی برایم بود. 

 

شروع کردم به نوشتن غیر از پاراگراف بالا یک پاراگراف دیگر هم نوشتم، بلافاصله دلم آرام گرفت.

 

این آرامش را دوست دارم

آن بی قراری را هم 

پل نوشتن بین این دو را بیشتر. 

سلام پسر عزیزم

حالت چطور است؟

 امیدوارم که همیشه قبراق باشی و با انرژی.

من دلم خیلی برایت تنگ می شود حتی همین الان که نیامده ای و جشن بودنت را هیچ کداممان تجربه نکرده ایم. البته آن موقع هم دلتنگت خواهم بود. چون این گونه ام وقتی دلم برای یک نفر تنگ می شود وقتی می بینمش دلتنگ ترش می شوم.

پسر خوبم.

تو خیلی شجاع هستی خودت میدانی، این شجاعتت این جسارتت این جراتت را می دانم که درست مصرفش می کنی.

پسر شجاعم

 تو خیلی قوی هستی خودت میدانی که قدرت زیادی در وجودت هست. می دانم که این قدرتت را بجا استفاده می کنی.

پسر قوی ام

 تو خیلی عزیزی این را همه می دانند، امیدوارم این عزتت را همیشه همراه خودت داشته باشی و سرت را پیش هر کسی خم نکنی.

پسر عزیزم

 تو خیلی بزرگ هستی، این بزرگیت را شاید خودت تصدیق نکنی ولی پیگیری کن تا به ریشه ی این بزرگیت برسی و خودت را خرج کوچک ها نکنی.

پسر بزرگم

 تو همیشه مهربانی این رأفتت را من تحسین می کنم. می دانم که با خانواده ات همیشه با رقت و خوش اخلاقی برخورد خواهی کرد.

پسر مهربانم

 تو مایه ی افتخار من هستی، همیشه از وجود پربرکتت سرشار می شوم.

بهترین لحظه ام آن موقعیست که به چشمانت خیره می شوم و محبتت تمام وجودم را می گیرد.

من باز هم برایت می نویسم.

 

مادرت

سال ها قبل تولدت.

 

 

برگه ی نامه را برداشتم. به چه کسی نامه بنویسم؟

به کی؟ به کی؟ به کی؟

به... به... 

به ... دخترم

 

سلام دخترم!

من این نامه را هنگامی برایت می نویسم که هنوز نیامده ای و دنیا منور به حضور شیرین و بانشاط تو نشده است. در این هنگام نه تنها مادر که حتی هنوز همسر هم نشده ام.

اما الان دوست دارم برای تو، برای تو جگر گوشه ام که سال ها بعد پا به این دنیا می گذاری چند خطی بنویسم.

دختر قشنگم!

تو نامی زیبا داری، این نام را برایت انتخاب کردیم تا همان طور که اسمت زیبا و اصیل است که با آن همه جا شناخته می شوی و ظاهر هویتت را می سازد، هویت اصیلت و درون وسیعت نیز همین طور زیبا و بامسما بماند و جامعه و محیط بی هویت و بی مسمایت نکند که تو به اسم وزین انسان زیبنده شدی این ارث را حیوان ندارد اما بعضی از هم جنس هایت پایین تر از مرتبه وحوش تنزیل درجه میگرند.

دخترم خیلی حس خوبی دارم که صدایت می زنم و تو را که هنوز نیامده ای خطابت می کنم. و با عشق با تو سخن می گویم. تویی که وجودت سراسر عشق است. هنوز نیامده ای ولی می دانم هر وقت بیایی وجود مرا مثل خودت سراسر عشق و شادی و شور زندگی می کنی.

دختر عزیزم تو دردانه ی دل منی! تو یگانه ای! مهربانی!

عزیز و محترم و  بزرگی برای من و برای خالقت. او که تو را نه چون من، نه چون خودت که بیشتر از ما دوستت دارد و از تو به تو نزدیکتر است.

نازنین قلبم!

این چند سطر کوتاه را برایت نوشتم و باز هم می نویسم تا آن هنگامی که بزرگ شوی، مادر شوی و تا آن هنگام که من حضور داشته باشم و در توانم باشد.

باز هم برایت می نویسم.

مادرت

سال ها قبل تولدت