بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

۴۶ مطلب با موضوع «نوشتن» ثبت شده است

 

امروز متوجه سه علت ریز اما تاثیرگذار بر سرعت نوشتنم شدم. ممکن است برای شما نیز پیش بیاید.

شما رابطه تان با ناخن هایتان چطور است؟ هر هفته ناخن هایتان را می گیرید؟

من از آنهایم که هفته ها می گذرد و متوجه بلندشدنشان نمی شوم. تا اینکه خودشان دادشان در می آید که باید ما را اصلاح کنی خیلی دیگر قد کشیدیم. به این مرحله ی تذکرلسانی که می رسد چنانچه یادم نرود بعد دو هفته به داد دلشان می رسم.

این بار اما حین نوشتن صدایشان درآمد آن هم غیر مستقیم به این صورت که انگشتانم را جلو فرستادن.

در حالِ نوشتن خودکار به دستِ طولانی بودم. در یک بازه 90 دقیقه ای. که ناگهان دیدم انگشت سبابه ام با انگشت شصتم نزاع می کنند.

 

سبابه: چه خبرته آروم تر!

شصت: چی شده؟

سبابه: یعنی نمی فهمی با این بیل تیزت افتادی به جون من؟ هنوز خوبه این شمشیرت سوهان کشی نشده و برنده نیست وگرنه معلوم نبود با نازک تنم چه می کردی

شصت: بیل و شمشیر چیه نسبت میدی به کلاه ابریشمی من؟ بعدشم به من چه که میل به رشدش زیاده، من که نمی تونم جلوشو بگیرم، فاطیما خانومم که به حرفش گوش نمیده سرموقع.

سبابه: خب من دردم میاد. سرتو بالا بگیر تا به من نخوری. ببین چه خطوط پررنگی روم انداختی. مگه من دفتر تمرین نوشتنم که به قول منیرو روانی پور (به نقل از مدرسه نویسندگی) وقتی ذهنت در نوشتن قفل می کنه واسه دست گرمی خط خطی کنید.

شصت: خب من سرمو بالا بگیرم خودکارِ سربه زیر، سربلند میشه و دیگه نمی تونه بنویسه.

سبابه: به جهنم که ننویسه. هروقت حضور مبارکش بین ماست نود درجه منو خم میکنه کمرمم درد میگیره.

شصت: سبابه جان با این غرزدن ها و تنبلی ها راه بجایی نمی بری.

سبابه: پس چی، واستم تو و فاطیما و خودکار هر بلایی بخان سرم بیارین؟

 

فاطیما: خیلی خوب بابا فهمیدم. 90 دقیقه ی اول که جیکتون درنیومد نوشتم. این 90 دقیقه رو تحمل می کردین تا بعدش برم ناخنگیر رو بیابم

سبابه: اه اه سر منو شیره می مالی؟ ناخنگیر یافتن تو سه ماه طول میکشه.

فاطیما: نه حالا دیگه فرق می کنه. دارم می نویسم. نباید بذارم جیغ جیغک های شما حواسمو پرت کنه. الان کلی از وقت و انرژیمو گرفتین

سبابه: خوبت شد.

 

شما وقتی خودکارتان تمام می شود چه حسی دارید؟ من عاشق آن لحظه ام که خودکارم بگوید عمرم به سر رسید. 

البته که به ندرت این صحنه ی دل انگیز را تجربه کرده ام. چون ید طولایی در گم کردن خودکارهایم دارم و همیشه در نیمه عمرشان رفیق نیمه راهِ هم می شویم. شاید بخاطر همین عقده ای شده برایم که یک بار یک خودکار را تا ته ش استفاده کنم. از موقعیکه متوجه این عقده در خودم شدم حواسم به خودکارهایم بیشتر شد تا از دستشان ندهم و تا به حال چند بار آن لحظه ی آخری که عزرائیل جانشان را میگیرد دیده ام خیلی لذت بخش است (البته که مازوخیست نیستم).

این بار اما دوست نداشتم آن لحظه برسد چراکه اشتهای برگه هایم زیاد بود و این غذای چندرغاز خون آبی کفافشان نمی شد. از آن طرف فرصت مناسبی برای استنشاق هوای کرونایی وضعیت قرمزی این روزها نبود. اما چه کنم که استرس تمام شدن خون خودکار و یاری نکردن آن تا آخر شب برای ثبت ضروریات، مرا واداشت تا بیرون بروم نه به قصد پیاده روی نویسندگی که ایده باران شوم بلکه فقط برای خرید یک خودکار فسقلی (البته که دوتا گرفتم تا ذخیره ام باشد برای همچین روزی).

نویسنده یکی از کارهای مفیدش زباله کردن کاغذ است تا عضلات نویسندگیش ورزیده تر شود. اما به نظر من معیار دقیق ترش تمام کردن تعداد خودکار است.

ایده ای که الان به ذهنم رسید که خودکارهایی را که در نویسندگی به کمال می رسانم نگه دارم تا ببینم در پایان یک مقطع مثلا پایان یکسال، چقدر خودکار سوزانده ام.

 

امروز چقدر تشنم شد با انگشتام بحث کردم. بطری آبم و انجیرهای میان وعده ام سه متر آن طرف تر من اند. سانتی مترها فاصله موجب بلند کردن من از پشت میز شدند و تا برگشت دوباره، یک زمان قلمبه ای به صندوق دقایق اتلافی اضافه شد.

 

پس طبق تجارب امروزم:

ناخن بلند مزاحم نوشتن با قلم است، آنرا به موقع بگیرید تا مثل من تمرکزتان نپرد.

خودکارهای ذخیره داشته باشید و هنوز خودکار فعلیتان به آن دنیا نرفته، خودکار دیگری آماده داشته باشید. تا خوشحالی تمام شدنشان به استرس و حواسپرتی تبدیل نشود.

آب و دون پرنده ی مغزتان را دم دست بگذارید تا بجای ثانیه ها دقایق از دستتان نرود.

 

 

یکی از مشکلات عمده من این است که به طور کلی آدم خونسردی هستم و کارهایم را ریز و درشت خیلی کُند انجام می دهم. از دغدغه های مهمم همیشه این بوده که سرعتم را بالا ببرم.

مثلا یک کار خیلی ساده که زمانش به کمتر از 5 دقیقه گاهی 1 دقیقه نیاز دارد، من بیست دقیقه انجامش می دهم. اما وقتی رویش تمرکز کردم و فقط به آن کار فکر کردم و فکرم و حواسم بجای دیگری نرفت توانستم در ده دقیقه انجامش دهم یعنی نصفش کنم و هنوز هم می توانم کمترش کنم با تمرین تمرکز.

البته چون عادت زندگیم شده، این ده دقیقه بیشتر طول می کشد تا به میزان استانداردش برسد.

از طرف دیگر یک طرز فکری دارم که آن هم به نداشتن تمرکزم کمک می کند اینکه ذهنم این طور برنامه ریزی شده یا کردم که همزمان دو کار را انجام دهم تا از وقتم به شکل بهینه تری استفاده کنم.

مثلا موقع غذا اخبار گوش کنم یا در آشپزی  اول مقدمات غذا را آماده نمی کنم و  روی میز نمی چینم بلکه همزمان این کار را میکنم تا موقعیکه مثلا گوشت سرخ شود پیاز را پوست بگیرم تا در زمان صرفه جویی کنم. در اکثر کارها ذهنم این طور بوده و هست.

ولی جدیدا به این نتیجه رسیدم که این طرز فکر نه تنها در زمان صرفه جویی نمی کند که در اغلب موارد زمان زیادی را به هدر می دهد.

بنابراین من این بینش را پیدا کردم که علت دیر انجام شدن کارهایم پرت شدن حواسم و فکرم و ذهنم هست. پرنده خیال به هر جا که دوست دارد می پرد. ذهن انرژی اش صرف دو کار می شود و همین موجب دیر شدن اموری که به ظاهر به تمرکز ذهن ربطی ندارد، مثل غذا خوردن ظرف شستن و خیلی از امور روزمره دیگر می شود.

 این حرف استاد کلانتری که سرعت باعث خلاقیت می شود و مانع حواسپرتی می شود واقعا به منِ جوینده سرعت انرژی مضاعفی بخشید و من را به این ایده رساند که رمز سرعت تمرکز است.

 با تمرکز شدید روی چیزی آن چیز سریع انجام می شود.

همچنین داشتن هدف، تمرکز را هدایت می کند وگرنه بدون هدف و اشتیاق رسیدن به آن هدف تمرکز انگیزه ی متمرکز شدن ندارد بنابراین سرعتی هم رخ نمی دهد خلاقیت و بهره وری هم پایین می آید.

 اهداف دیگرم آنقدر اشتیاقم را تحریک نمی کرد که به سمت تمرکز و سرعت بروم ولی نویسنده شدن اشتیاق سوزانی به من داده و می دهد که امور لاک پشتی عمرم به حالت خرگوش وار مبدل شود، با تمرکزی لیزری از دریچه ی عادت شدن.

و البته انگیزه برای تبدیل به عادت شدن کاری، ضامن شکل گرفتن آن عادت است.

برای پست امروز پای ایده هام در گل مانده بود و ایده های ضبط شده ی دیروز  هم چنگی به دل نمی زد و بعضیاشم زمان مناسبش نرسیده هنوز.

مطالعه ی امروزم پیرامون نوشتن، ویدیو ملاحظات و مکاشفات استاد کلانتری بود که شیوه شخصی خودشون برای کشف ایده بود. از اون کمک گرفتم. اومدم ملاحظاتی (آنچه که دیدم، شنیدم، تجربه کردم، مطالعه کردم) که طی روز داشتمو ثبت کردم. از دل  اون ملاحظات مکاشفاتی داشتم و در نهایت ایده ای که بهم داد که در ادامه میاد:

گاهی باید به نظرات دیگران نسبت به خودت توجه کرد. زمانی پیش می آید که آنها از تو شناخت بهتری دارند و تو به هر دلیلی از آن غافلی و نمی بینی.

گاهی ازت میخواهند که سطحی باشی در چیزی که نمی دانی یا اطلاعات و علم لازم رو نداری، صاحب نظری کنی. چقدر خوبه که اینجا یه نه محکم به این درخواست داد.

چقدر خوب است وقتی کسی می خواهد حرف بزند یک گوش برایش شوی و فقط بشنوی و بشنوی و بشنوی، در این شنیدن ها طرفت می خواهد حرف مهمی بگوید. در ظاهر از مشکلات دیگران می گوید ولی در واقع در بطن مشکل گفتن های دیگران به مشکلات و مسائل خودش گریز می زند.

گاهی او از مشکل درونی خودش می گوید که حتی ممکن است خودش هم از آن آگاه نباشد و تو متوجه می شوی که با مشکلات دیگران مطرح کردن و جویای راه حل برای مشکلات دیگران بودن در واقع دارد با مشکل خودش مواجه می شود و دارد خودش را کشف می کند.

چه می شود وقتی از اتفاقی، از یک تجربه ای در زمان حال که برایت پیش می آید، یک خاطره ی خوشی از گذشته برایت تداعی می شود. چرا آن خاطره را تعریف نکنی؟ و با آن خاطره خوش مشترک شادی در دل اطرافیانت نکاری؟ این بخل در تعریف نکردن، خیلی خوشایند نیست. به حوصله ی بخیلت تذکر بده باهات راه بیاید.

دغدغه ای خنده دار دارم. خنده های بلند (در تن و طول) و نافرمی دارم، نمی دانم مدل خنده رو چطور باید تغییر داد.

راستی چرا جدیدا دستم از شکسته نویسی به سمت رسمی نویسی می رود؟ نمی دانم احتمالا اثر نرمش های نوشتن است.

اینکه سر نماز ایده به ذهنم آمد، احتمالا بخاطر شرایط فیزیکی و آداب نماز ( رو به قبله و حرکات نماز) است. مثل مدیتیشن که باعث افزایش تمرکز می شود. و چه بسا باعث خلاقیت بیشتر.

گاهی می توانی با یک وویس کوتاه که خاطره ای رو یادآوری می کند دل دیگران رو شاد کنی و لبخندی را بر لبانشان هدیه کنی.

وقتی چیزی را یاد میگیری سعی کن بلافاصله به عمل تبدیل کنی تا هم خوب هضم شود و آن دانش را یاد بگیری و هم آن دانسته حجابی برایت نشود و هم از برکاتش از نتیجه اش استفاده کنی و دیگران نیز از تجربه ی عملت درس بگیرند.

گاهی در آزاد نویسی هایم اتفاقی که در اطراف می افتد موجب جان بخشیم به آن می شود و به این گونه در نوشتنم به آن اتفاق توجه می کنم و حضور اجباری آن حادثه در ذهنم و لاجرم در صفحه ی آزادنویسی ام را به آفرینش ادبی تبدیل می کنم.

مطالعات تکراری اما عملگرای امروزم همین ایده سازی شخصی استاد بود که شامل دو بخش ملاحظات و مکاشفات می شود که حاصل مکاشفات را هم اکنون شما می خوانید.

و همچنین از خوبی های نویسندگی که در مدرسه نویسندگی خواندم، اینکه نویسنده وقت پرت نداره. واقعا همین طوره، اتلاف ها و انرژی برهای من به حداقل ممکن رسیده از موقعیکه مانوس با قلم و کاغذ و دفتر و کیبورد شدم به این لیست کتاب هم اضافه شده و چه خوب رفیقی است این رسم واجب مطاله در نویسندگی. که برکات سرشاری داره برای درون نویسنده و قلم نویسنده و خود نوشته و مخاطب نوشته. هر چه مطالعات کمی و کیفی بیشتر شود رشد همه جانبه برای نویسنده و متن و مخاطب بیشتر می شود.  

و همچنین نکاتی که استاد برای اثربخش کردن تمرین های نویسندگی فرمودند که حجم معینی را در بازه زمانی معینی بنویسید و هر چه سرعت بیشتر باشه باعث خلاقیت و بهره وری بالاتری می شود چون مانع حواس پرتی می شود.

و این تکته ی آخر بود که موجب خلق ایده ای و روش تغییری برایم شد که به موجب جلوگیری از اطناب در پست بعدی بیانش می کنم.

یادش بخیر تنفس دل انگیز در کلاس انشاء مدرسه.

موضوع انشاء: خاطرات یک هفته گذشته

آخجون یک هفته است و کلی می تونم بنویسم.

من کاری ندارم اسمش خاطره بود و دیگران به چی می گفتند خاطره. و اصولا خاطره چه تعریفی داره. کلاس دوم راهنمایی خاطره برام اون حس قشنگ بود اون لحظات نابی بود که تجربه کرده بودم. حتی اون لذتی که از کتابی که در اون هفته خوانده بودم و یادداشتی پیرامون اون نوشته بودم. و استدلال نویسنده ی کتاب در مورد یک مسئله خاص رو برای خودم از زوایای مختلف نگریسته بودم و نتایج فرضیاتم رو نوشته بودم و از این تحلیل خودم بسی لذت می بردم. و چون سرشار از ذوق بود برام، در دفتر انشایم هم نمود پیدا کرد. ریز به ریز چیستی استدلال و دونه به دونه نقد و تحلیل خودم.

من از لذتی گفته بودم که چه بسا برای همکلاسی هایم لذت نامیده نمی شد. درسته آن خاطرات هیجانی شنیدنش برای همه لذت بخشه اما هرکسی منحصر به فرده و از چیزی خاص لذت می بره. لذت بردن از خلقت  دستاوردهای خودم که بیشتر از همه در نوشتن آنرا می یابم با هیچ لذت دیگری برایم قابل قیاس و جایگزینی نیست.

برای من لذت نوشتن جنسش با همه لذت های دیگه فرق می کنه.

 

موضوع انشاء: جان بخشی به اشیا

هنوز که هنوزه درد و دل های خودکار داستان انشایم در گوشم زنده است که میگفت وقتی منو برعکس می ذارن و خون از بدنم جدا میشه، خیلی رنجور میشم.

تا همین چند سال پیش دفتر انشاهایم را سلامت داشتم.

هی یادش بخیر

 

انشاء فقط واسه زنگ انشاست؟ فقط واسه خوندن در مدرسه است؟ مگه نمیشه بازم انشاء نوشت؟

منم دلم انشاء می خواد، دوست دارم انشاء بنویسم.

تا کی یادش بخیر؟

مگه انشانویسی فقط واسه نوجووناست؟ فرضا هم که اینطور باشه، میخوام نوجوون درونم رو فعال کنم.

چرا همش بگم یادش بخیر یادش بخیر؟

درسته اون موقع توی مدرسه فضای خاصی بود زنگ انشاء، ولی فضا یه طرف، لذت نوشتن انشاء یه طرف.

این لذت و تجربه قشنگ رو امروز به خودم هدیه می دم. می خوام یه دفتر اختصاص بدم به نوشتن انشاء و هر وقت بخوام توش انشاء بنویسم.

دیگه بسه هر چه حسرتِ یادش بخیر سر دادم.

استاد کلانتری در عادت آزادنویسی 1000 کلمه نویسی روزانه، یک سری مواردی رو  مطرح میکنن، که خودشونم ازشون استفاده میکنند و باعث اثربخش شدن آزادنویسی ها میشه که ازش به عنوان منوی غذایی یاد میکنند.

من از این ایده شون استفاده کردم و اومدم از خودم توی آزادنویسی هام پرسیدم که: چطور آزادنویسی هامو منسجم تر و اثربخش تر کنم و هر چی که به ذهنم میومد رو نوشتم یه پنجاه تایی شدن و روز بعد از  ته مانده هایی که در ذهنم مانده بود از اون پنجاه تا، یه ایده ی ناب دیگه زاییده شد که اون پنجاه تارو نرفتم سراغش هنوز، چون در آزادنویسی خیلی زود برنمیگردیم به پشت بخونیمشون طبق گفته استاد. اما اون ایده ی زایشی رو به کار گرفتم و هر روز در آزاد نویسی هام  ازش استفاده میکنم.

ایده اینه: "من امروز نسبت به دیروز در فلان مورد بهتر شدم". این موارد میتونه یه کار خاص بشه، یا ویژگی های روان شناختی باشه. میتونه فقط یک مورد باشه یا چند مورد.

من اومدم چند روز این جمله رو آزادنویسی کردم و دیدم هر روز یه ویژگی هایی رو می نویسم که هی تکرار میشن و در کل فراوانیشون بیشتر از سایر خصوصیت ها بود، به این نتیجه رسیدم که تغییرشون باید خیلی برام مهم باشه که ناخودآگاهم هر روز پیشنهادشون میده.

اونا این 6 تا ویژگی بودن: هوش هیجانی قوی، قدرت متقاعد کردن بیشتر، اعتماد به نفس بالا، افزایش سرعت انجام امور، نظم، تاخیر رضامندی یا همون به تعویق انداختن لذت فوری (در مورد این خصیصه در آخر این بحث یه صحبتایی و در نهایت یه ایده هایی مختص پژوهشگران یا دانشجویان رشته های روانشناسی، مشاوره و روانسنجی مطرح میکنم).

این موارد همونایی هستند که  در واقع دوست دارم تغییرشون بدم حالا یا ندارمشون، یا کم دارمشون یا دارم ولی میخام بیشتر کنم.

هر روز 6 مورد بالا رو مطرح میکنم و اکثرا براشون گزاره پیدا میکنم حتی اگه طی روز حواسم بهشون نباشه.

این ایده بهم کمک میکنه که هم آزادنویسی هام مفیدتر باشه و هم یک دریچه ای باشه برای رشد و توسعه درونم و هر روزِ خودم رو از دیروزِ خودم بهتر کنم. و همچنین مصداق این فرمایش معروف معصوم نباشم که "هرکه دو روزش یکسان باشد ضرر کرده".

البته این ایده کل آزاد نویسیمو نمیگیره که یک بخش کوچیکش رو شامل میشه.

دو نمونه از به کارگیری این ایده رو اینجا میارم:

من امروز نسبت به دیروز در تاخیر رضامندی بهتر عمل کردم چون صبح که از خواب بلند شدم مثل دیروز نیم ساعت الکی بخاطر تنبلی ننشستم تا ویندوزم بالا بیاد و تبدیل به یک زمانِ پِرت بشه. در عوض با یادآوری تمرین آزادنویسی که قراره شب در مورد تاخیر رضامندی جواب پس بدم، به خودم گفتم خوبه که این مورد رو به عنوان رشد امروزم در این صفت ثبتش کنم و بلافاصله با این تذکر درونم از لذتِ ماندن بی ثمر در رختخوابم که چه بسا به خواب دوباره می انجامید، دست کشیدم.

همچنین امروز لذتِ حضور بیشتر در مدرسه نویسندگی رو برای دستیابی به قلمِ بهتر، فدای تمرین نوشتن کردم.

این تاخیر رضامندی دقیقا یعنی چی؟

تاخیر رضامندی ترجمه ای است که عرب زاده و کدیور (1391) در پژوهش خود از delay of gratification دارند. در پژوهششون اومده که:

"به تاخیر انداختن رضامندی، یعنی توانایی و اراده فرد در به تاخیر انداختن رضایتمندی های فوری و کم ارزش در برابر رضایتمندی های با تاخیر و با ارزش. به تاخیر انداختن رضامندی نوعی توانایی است که به فرد کمک می­کند تا پاداش­های فوری را به منظور بدست آوردن پاداش­هایی که به صورت موقت دور هستند به تعویق بیاندازد. به عبارت دیگر، به تاخیر انداختن در دستیابی به لذت تا زمان مناسب گفته می­شود".

انفاق درگوشی: اگه حوصله ی بحثای آماری پژوهشی نداری تا همین جا کافیه.

بچه های روان شناسی، مشاوره، روانسنجی و رشته های مشابه، بویژه مقاطع تحصیلات تکمیلی و بالاتر به گوش! 

دانشجوهایی که در دلِ کار پژوهش بودند و هستند در جریانند که یکی از کمبودها و معضلاتی که جامعه ی پژوهشی ایران با اون مواجه هستش کمبود متغیره. وقتی استادی دانشجوشو می فرسته دنبال موضوع و عنوان برای کار پژوهشی (مقاله، طرح یا پایان نامه)، دانشجوها معمولا بر میگردن با عناوینی که توش پرِ متغیر تکراریه مثلا رضایت زناشویی، خیانت زناشویی، کیفیت رابطه، کیفیت زندگی، سلامت روان، سازگاری و تعارض زناشویی و موارد این چنینی که بعضا اشباع شده است و ارزش کار علمی نداره از لحاظ بدعت کار.

حالا فرض کنیم یه دانشجوی صاحب ذوقی متغیر جدید یا کمتر کار شده ای مثل تاخیر رضامندی رو پیدا کرده، اگه مثلا در رشته مشاوره مدرسه باشه میرسه به متغیر تاخیر رضامندی تحصیلی و ازش استفاده میکنه. ولی اگه رشته ش مشاوره خانواده باشه تاخیر رضامندی در زمینه ی تحصیلی کمتر به کارش میاد و از همون متغیر تاخیر رضامندی کلی میشه استفاده کنه.

خب اون دانشجوی خوش ذوق میره پیش استادش میگه: اینه متغیر بِکرم. استادشم میگه بگو ببینم چطور سنجیده میشه؟ با چه ابزاری چه پرسشنامه ای؟ (برای کارِ کمی که اکثر دانشجوها کمی کار میکنند تا کیفی). دانشجوهه میگه:  با پرسشنامه ی چیز، استاد هنوز فرصت نشده بگردم، میرم پرسشنامشو پیدا میکنم. و دانشجوی باذوق ما میاد گوگل رو زیر و رو میکنه. نه توی ایران داک عنوانی پیدا میکنه که از این متغیر استفاده کرده بشه و از اون طریق اسم ابزارشو دربیاره. نه توی نورمگز نه گوگل اسکولار نه علم نت نه مگیران نه اس آی دی نه حتی سایت های فروش پرسشنامه. و پای مشتاق سرچش در گِل بدجور میمونه. یا باید از این متغیر دلبندش دل بکنه چون ابزاری برای سنجشش در ایران نیست و یا اینکه این سدِ نبودن اون ابزار رو بشکنه و راه رو برای آیندگان هموار کنه و پیشرو بشه و اسم خودش رو نه موقت که دائم در کنار اون متغیر عزیزش به تزویج دربیاره.

نحوه ازدواج دائم با متغیر محبوب 

در کار کمی کردن مثل کارهای هبستگی و مدل سازی معادلات ساختاری و تحلیل مسیر باید برای سنجش متغیرها از پرسشنامه استفاده کرد و آن هم پرسشنامه ای که در جامعه ی هدف (ایران) نرم و هنجار شده باشه و از روایی و پایایی مناسبی برخوردار باشه.

حالا این پرسشنامه میتونه محقق ساخته باشه یعنی خود دانشجو یا پژوهشگر طراحی کرده باشه. یا توسط دیگران ساخته شده باشه. نوع دوم که سازندش دیگرانند ممکنه نسخه فارسی باشه یا لاتین. در اکثر موارد پرسشنامه های خارجی قوی تر و قابل اعتمادترند چون تا به مرحله تایید و چاپ برسه پدر سازنده پرسشنامه درمیاد و مثل ایران نرم و سهلگیرانه برخورد نمیشه. استاد ما که به ندرت اجازه میداد کسی پرسشنامه ی داخلی استفاده کنه.

خب حالا اگه دانشجو بدجور عاشق متغیر نایابی شده و مصر باشه که باهاش مزدوج بشه و اسمش در کنار اون متغیر در شناسنامه ی تاریخ پژوهش ثبت بشه. می تونه دو انتخاب کنه: یا پرسشنامه هایی که اون متغیر رو می سنجه از پایگاه های اطلاعاتی جهان (مثل اسپرینگر، سیج، ساینس دایرکت، وایلی و ...) سرچ و گردآوری کنه و پس از ترجمه ساختار عاملیشو با تحلیل عاملی تاییدی بسنجه و از سایر روش های پایایی و روایی نیز استفاده کنه. در این صورت برای اولین بار اون پرسشنامه را در ایران معرفی کنه و نفر اول در استانداردسازی آن ابزار باشه.

انتخاب دومش اینه که خودش پرسشنامه رو طراحی کنه سوالاتی پیرامون اون متغیر بسازه و مراحل لازم برای ساخت پرسشنامه رو طی کنه.

دانشجو به این دو طریق میتونه یک متغیر جدید به جامعه پژوهشی ایران اضافه کنه و از برکاتش دیگر دانشجویان و پژوهشگران رو هم بهره مند کنه.

خب حالا این همه صغری کبری آماری چیدم که چه بگم؟

اینکه اولا بخاطر کمبود متغیرهای جدید از این نوع پژوهش ها (یعنی بررسی ساختار عاملی و روایی پایایی پرسشنامه x) استقبال خوبی میشه واسه چاپ. و چنانچه کمبود و نیاز هم در این زمینه نباشه وقتی یک متغیر جدید و یک ابزار جدید معرفی میشه، برکات فراوانی داره که بازم استقبال مجلات همچنان باقی خواهد بود.

ثانیا متغیرهای فراوانی وجود دارند که ابزارهای خوبی هم در خارج دارند و دست یک دانشجوی طالب رو می بوسه که اونارو وارد کشور کنه (من با تولید داخلی موافقم اما در این مورد نه، واردات خیلی بهتر و مطمئن تره. مگه اینکه فرآیند چاپ مجلات داخل چنان سختگیرانه و متعهدانه بشه که امکان تقلب و سرقت علمی و خیانت علمی به حداقل برسه و خروجی کار خروجی اصیل و صادقانه ای باشه. البته اگه دانشجو خودش متعهد باشه و روند کار رو خوب بشناسه می تونه متغیرها یا ابزارهایی قوی، حتی در سطح بین المللی تولید کنه که به دیگران هم عرضه کنه و خیلی هم عالیه).

ثالثا یکی از این متغیرها که در جامعه ی پژوهشی ما جاش خالیه متغیر تاخیر رضامندی است. یک نسخه از پرسشنامه ای که می سنجدش رو من قبلا در یک ژورنال معتبر دیدم که خوبه کسی معرفیش کنه.

رابعا بچه های مشاوره خانواده! به نظرتون تاخیر رضامندی بین زوج ها نیاز به یک ابزار تخصصی تر نداره؟ یعنی متغیر تاخیر رضامندی زناشویی یا زوجین. من همچین ابزاری دوره دانشجوییم ندیده بودم، این متغیر چنانچه نسخه ی لاتینش نیومده باشه و دانشجویی خواسته باشه باهاش ازدواج کنه فقط یه راه داره یعنی ساخت و طراحی پرسشنامه ای براش. و میشه محقق ساخته.

خامسا اگه دانشجوها نرم افزارهای مدل سازی مثل لیزرل، ای کیو اس و آموس رو یاد بگیرند می تونند خیلی راحت تر از این سبک پژوهش ها داشته باشند و هر وقت خواسته باشند بتونند متغیر جدید وارد کنند یا ابزارهای بهتر و جدید و معتبرتری که متغیرهای موجود رو بسنجند معرفی کنند. من خودم AMOS رو مسلطم و باهاش تحلیل زیاد انجام دادم.

سادسا کارهای ساختار عاملی و روایی پایایی که در ایران انجام بشه حتی در خارج نیز استقبال خوبی میشه ازشون. بنابراین انتخاب یک ابزار خوب و استانداردکردنش میتونه رزومه ی علمی کسی رو با یک مقاله آی اس آی بدرخشانه

سابعا از طرفی چنین مقالاتی مثل یک کتاب مرجع عمل میکنه چون بار اول هست که اون متغیر یا ابزار معرفی میشه بنابراین اون ابزار هرجا استفاده بشه رفرنس داده میشه به صاحب ابزار و مقاله و مجله ای که توش اون مقاله چاپ شده اینا باعث معتبر شدن هر سه گزینه میشه. بنابراین چنین مقالات مرجع و پراستنادی در افزایش ضریب تاثیر (ایمپکت فکتور) آن ژورنال بی تاثیر نخواهد بود. اون ابزار هر چه در کشورهای بیشتری راه یابد استناد و قوت بیشتری برای خودش فراهم میکنه. اون ژورنالی هم که مقاله بیس اون ابزار در اون چاپ شده، احتمالا از نسخه ی ایرانی اون ابزار برای چاپ بدش نیاد.

یه استادی داشتم در رشته مون متخصص و با تجربه بود، من و رفیقم خیلی قبولش داشتیم آخرین باری که می بینیمش می ریم پیشش ازش یادگاری میخایم: استاد چیکار کنیم مثل شما توی رشتمون پخته بشیم استادم فرمودند:

 

"بخوانید و بخوانید و بخوانید"

 

حالا من یک هفته ای هست با یه استاد فرهیخته ی دیگه (استاد شاهین کلانتری) در زمینه ی نویسندگی آشنا شدم، از طریق مدرسه ی نویسندگی شان.

تا این لحظه حضور در مدرسه نویسندگی و نشستن پای درس های استاد در قالب های متنوع فیلم، متن، تصویر و جرعه جرعه نوش کردن جان کلام و قلم ایشان همون سوال را این بار از استاد نوشتن می پرسم و حتم دارم پاسخی که به من میدن در شروع کارم این باشه:

 

"بنویسید و بنویسید و بنویسید"

 

و من هر روز نوشتمو نوشتمو نوشتم در همین یک هفته ی آغازین و چه ایده ها و چه شاهکارها و چه آفرینش ها و چه لذت ها که مهمان زندگیم نشد.

یک ایده ای رو قبل آشنایی با استاد توی ذهنم می چرخوندم ولی راهی برای عملی کردنش نمی دیدم و فقط بلغور ذهنی بود و بس.

تا اینکه با توصیه ی آزاد نویسی استاد به ایده م جامه ی عمل پوشاندم.

 

حالا در موردش صحبت ها خواهم کرد و این خونه رو بیشتر برای اون ایجاد کردم و هم چنین به عنوان یکی از مصادیق بنویسید و بنویسید و بنویسید.