زنگ انشاء
یادش بخیر تنفس دل انگیز در کلاس انشاء مدرسه.
موضوع انشاء: خاطرات یک هفته گذشته
آخجون یک هفته است و کلی می تونم بنویسم.
من کاری ندارم اسمش خاطره بود و دیگران به چی می گفتند خاطره. و اصولا خاطره چه تعریفی داره. کلاس دوم راهنمایی خاطره برام اون حس قشنگ بود اون لحظات نابی بود که تجربه کرده بودم. حتی اون لذتی که از کتابی که در اون هفته خوانده بودم و یادداشتی پیرامون اون نوشته بودم. و استدلال نویسنده ی کتاب در مورد یک مسئله خاص رو برای خودم از زوایای مختلف نگریسته بودم و نتایج فرضیاتم رو نوشته بودم و از این تحلیل خودم بسی لذت می بردم. و چون سرشار از ذوق بود برام، در دفتر انشایم هم نمود پیدا کرد. ریز به ریز چیستی استدلال و دونه به دونه نقد و تحلیل خودم.
من از لذتی گفته بودم که چه بسا برای همکلاسی هایم لذت نامیده نمی شد. درسته آن خاطرات هیجانی شنیدنش برای همه لذت بخشه اما هرکسی منحصر به فرده و از چیزی خاص لذت می بره. لذت بردن از خلقت دستاوردهای خودم که بیشتر از همه در نوشتن آنرا می یابم با هیچ لذت دیگری برایم قابل قیاس و جایگزینی نیست.
برای من لذت نوشتن جنسش با همه لذت های دیگه فرق می کنه.
موضوع انشاء: جان بخشی به اشیا
هنوز که هنوزه درد و دل های خودکار داستان انشایم در گوشم زنده است که میگفت وقتی منو برعکس می ذارن و خون از بدنم جدا میشه، خیلی رنجور میشم.
تا همین چند سال پیش دفتر انشاهایم را سلامت داشتم.
هی یادش بخیر
انشاء فقط واسه زنگ انشاست؟ فقط واسه خوندن در مدرسه است؟ مگه نمیشه بازم انشاء نوشت؟
منم دلم انشاء می خواد، دوست دارم انشاء بنویسم.
تا کی یادش بخیر؟
مگه انشانویسی فقط واسه نوجووناست؟ فرضا هم که اینطور باشه، میخوام نوجوون درونم رو فعال کنم.
چرا همش بگم یادش بخیر یادش بخیر؟
درسته اون موقع توی مدرسه فضای خاصی بود زنگ انشاء، ولی فضا یه طرف، لذت نوشتن انشاء یه طرف.
این لذت و تجربه قشنگ رو امروز به خودم هدیه می دم. می خوام یه دفتر اختصاص بدم به نوشتن انشاء و هر وقت بخوام توش انشاء بنویسم.
دیگه بسه هر چه حسرتِ یادش بخیر سر دادم.