بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

درجانویسی

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۳۹ ب.ظ

 

 

امروز کله صبح که میخواستم صفحات صبحگاهی را بنویسم مشکلی پیش آمد مشکلی جدی که نزدیک بود بی خیال نوشتن شوم.

 

_بی خیال بابا نمیخاد بنویسی می بینی که برگه نیست بنویسی

+یعنی امروز توی جدول عادات روزانه جلو عادت صفحات صبحگاهیم پرچم فتح رو نذارم؟

_راست میگی اینجوری که بد میشه، خب بیا توی دفترچه یادداشت گوشیت بنویس

 

+آخه صفحات صبحگاهی رو باید با قلم و کاغذ نوشت 

_خب چاره ای نیست 

+باشه توی گوشی می نویسم:

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

صفحات صبحگاهی

30 آبان 99

سلام سلام سلام

امروز سی آبان آخر آبان ماهه و من در پایین خوابیدم،  بالا مهمان است، و من یادم شد موقع اومدن از بالا برگه بیارم برای اینجا. الان دارم توی دفترچه یادداشت گوشی بالاجبار می نویسم. چون برگه ندارم. خب حالا همین جا مینویسم. یادم باشه که آزادنویسیه و بی وقفه باید بنویسم. 

راستی یه چی، دیشب در سایت فاطمه رستم زاده که بودم همش رمان می نویسند ایشون و ادامه دار است جالب است دستی در رمان دارن ایشون، هر کسی در نوشتن هم در زمینه ای قوی است. 

 

+ای بابا اینجا اصلا صفحات صبحگاهی نوشتن مزه نمی ده. 

_بهانه میاری که از زیرش در بری؟ 

+نه جون تو، یه فکری کردم

 

_چه فکری؟ 

+ میخام صفحات صبحگاهی امروز رو درجانویسی کنم نظرت چیه؟ 

_روی کدوم برگه اونوقت؟ 

+چندتا برگه لای دفتر ثبت برنامه های روزانه  آوردی

 

_نه نه، اصلا حرفشم نزن، یکیش که لیست کتاب هایی که آبان ماه می خونمشون، اون که نه، اون لیست کتاب های دیگم که تعداد صفحاتشم جلوش نوشتم اصلا اصلا نمیذارم روشون تعصب دارم، شانست دفتر ثبت برنامه ها هم همین دیشب صفحه ی آخرش بود و تموم شد و یک برگه ی خالی هم نداره. مگه اینکه اون برگه ی لیست کارهای روزانه رو بهت بدم

 

+همون نیمچه برگه رو میگی خسیس؟ 

_بله همون، نصف برگه یا یک برگه، صاف یا نوشته شده چه فرقی میکنه؟ مگه درجانویسی نیست تو بگو یک خط فضا. 

+اون که آره فرقی نمیکنه، باشه ممنون از سخاوتت، روی همون نیم برگ می نویسم. 

 

_اوکی پس زمانی که هر روز برای سه صفحه صفحات صبحگاهی می ذاری رو در نظر بگیر و توی اون تایم این نیم برگ را به اندازه سه صفحه ازش بهره ببر.

+باشه 

 

 

تولد درجانویسی  

 

یک عادتی دارم، دفترهای تمام شده، برگه های باطله ای که می خواهد دو ریخته شود را چک می کنم و برگه های سفید نانوشته ی داخلش را که زیاد هم هستند را جدا می کنم و نگه می دارم، یا مثلا برگه آچارهایی که در دانشگاه، پیش‌نویس تحقیقی بود و یکرویش صاف بود را هم نگه می دارم تا از آنها استفاده کنم، آنها را در پوشه هایی جمع آوری کرده ام. 

 

الان از آنها در تمارین نویسندگی استفاده می کنم. 

 

در روزهای اول آشنایی با سایت استاد کلانتری که با تمرین رونویسی از دو صفحه ی اول کتاب های جدید آشنا شدم، این تمرین را روی این برگه ها می نوشتم. 

 

در بین این برگه ها، گاهی دردودل شخصی، خاطره ای تلخ یا کپی مدارکی بود که دوست داشتم وقتی دور ریخته می شود آنها را ریز ریز کنم بعد دور بریزم، اما حوصله ی این کارِ زمان بر را نداشتم. 

 

بنابراین آمدم با تبر خودکار بر روی هر کلمه و خطش آنقدر ضربه زدم که از تکرار ضربات، ابهت آن کلمات پیش رویم شکسته شد و دیگر نیازی به ریز ریز کردن آن کلمات محو شده از دیدگان نبود. 

و حتی از له و لورده شدنشان با کتک های ابزار محکم و سمج من، دلم هم به حالشان می سوخت. 

 

بعضی از خاطرات تلخ را که آن برگه ها در دل خود نگه داشته بودند و چون باری بر دوششان سنگینی می‌کرد و بر دل من نیز با این رقص هنرمندانه ی بجای استاد عزیزم جناب خودکار، 

بار را از دوش برگه های امین و از پیچ و تاب دل من بر می داشت و آنجا دقیقا در آن شلوغی پیش رویم اثر درمانی نوشتن را حس می کردم. 

برداشتن این بار را با هر بار حرکت بر روی آنها، ذره ذره با هر کلمه ای که غیبش می زد حس می کردم، سبک می شدم. 

 

گاهی هم پیش می آمد تمرین رونویسی را تمام نکرده بودم برگه ام تمام می‌شد و نیاز به برگه جدید پیدا می کردم. اما بخاطر تنبلی از جا بلند نمی شدم، و روی همان برگه ای که نوشته بودم اولش فشرده تر و خط در پر می نوشتم، اما باز هم از تمرین بود و فکر فرسنگها میلی متر طی کردن حوصله ام را مجاب نمی کرد که از جایم بلند شوم و برگه ی خام بیاورم بنابراین بر روی همان نوشته های قبلی بارها و بارها می نوشتم. 

و دیگر چیزی بیش از فشرده و ایمپتری نوشتن میشد چون خط در پر که بود خواندش واضح بود اما یکبار که از رویشان رد می شدی دیگر خوانا نبودند. 

 

پس به طور خلاصه در دو محل درجانویسی خودش را به من نشان داد یکی آنجا که مثلا در خاطراتم اسامی بود حرف هایی بود که نمی خواستم اثری از آنها بماند و بجای ریز ریز کردن چندین بار با بولدوزر خودکار از رویشان رد شدم تا آن کلمه ها از صحنه ی روزگار دل من و کاغذ نیست شوند. 

 

دوم آنجا که حوصله ادا در می آورد و حریف تنبلی نمی شدم تا بر غلبه بر آن بذر کلمات را بر روی زمین دست نخورده و تازه ای بپاشم. بنابراین ترجیح می دادم برگه ی بیچاره را با خونابی (خون آبی) خودکار بیشتر از نیازش آبیاری کنم. 

 

پس درجانویسی در اینجا یعنی بر روی کلمات و خطوط نوشته شده حداقل یکبار با خودکار رد شدن، یا گوشه گیری قلم در گوشه ای از کاغذ. 

 

درجانویسی خودکار بر روی کاغذ مثل راه رفتن بر روی ترمیدل است. خصوصا اگر بر روی کلمه ای یا در گوشه ای از برگه زوم کنی و بدون حرکت دست بنویسی. 

 

اسمش را درجانویسی گذاشتم اما درجا نمی زند فقط در یک جا بارها می نویسد درست مثل ترمیدل که کیلومترها مسافت قدم برداشته می شود می تواند هزاران کلمه بنویسد. 

 

یک خطر درجانویسی برای من بدخط شدن است. 

 

درجانویسی امروز مرا از درجا زدن حفظ کرد. و در نبود سه صفحه برگه یک برگه نیم وجبی  وظیفه ی سه صفحه را برایم انجام داد.

 

عکس هایش را هم پشت و رو گرفتم. 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">