بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

بنویسید تا اتفاق بیفتد

پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۲۰ ب.ظ

 

من دانشگاه بودم که خانوادم مشغول اسباب کشی بودند، خواهرم و زن داداشم در نبود من کتاب های آن موقع دلبند دبیرستان و کنکورم را دور ریخته بودند اما یادداشت ها و دفترهایم را  گذاشته بودند. 

 

سال اول دوم دانشگاه بود، یک روز لای همین دفترها و یادداشت های قدیمی پرسه می زدم، از بین شان یک برگه آچار به چشمم خورد که محتوایش یک متر چشمانم و دهانم را یک ساعت باز نگه داشت. 

 

آن برگه را سال دوم سوم راهنمایی نوشته بودم و کلا به فراموشی سپرده بودم، اگر آن برگه ی مبارک همراه کتاب ها دور ریخته می شد شاید من هیچ وقت یا به آن زودی با آن راز آشنا نمی شدم.

 

محتوای آن برگه مگر چه بود؟

 

برگه را با یک علامت بعلاوه بزرگ به چهار قسمت مساوی تقسیم کرده بودم. 

 

در بالای هر قسمت تیتر نوشته بودم یک بخش اهداف علمی بود بخش دوم اهداف مادی و بخش سوم اهداف معنوی بخش چهارم هم خاطرم نیست چه بود. 

 

در ذیل هر بخش چند هدف را لیست وار نوشته بودم، مثلا در اهداف علمی، قبولی در کنکور و دانشگاه دولتی یکیشان بود. 

 

در اهداف معنوی ٧ هدف را فهرست کرده بودم که هفتمینش باعث آن تعجبم شده بود:

 

هفتمینش این بود: 

رفتن به خانه ی خدا (مکه) در سال 138‪7_88

 

و دقیقا همان سال از طرف مدرسه برای حج دانش آموزی اعزام شدم. و شگفت انگیز ترش این بود که من هم سال ٨٧ مکه بودم و هم ٨٨ یعنی سال تحویل ٨٨ را در خانه خدا بودم. از اواخر اسفند تا اوایل فروردین. 

 

 سفر مدینه در ابتدا و مکه بعد از آن بود، یعنی اگر اول به مکه می رفتیم بعد به مدینه سال تحویل را در مکه نبودیم. 

 

آن سال آخرین سالی بود که دخترها تنهایی بدون محرم می توانستند به این سفر بروند. 

 

از آن موقع با قدرت جادویی نوشتن اهداف و تعیین زمان برای هدف آشنا شدم. بعد ۵ یا ۶ سال که تصادفا آن برگه اهدافم را دیدم تقریبا به همه شان رسیده بودم. 

 

و بنویسید تا اتفاق بیفتد را مکررا از آن به بعد تجربه کردم. 

 

یک مورد خنده دار هم بگویم، یک روز در تاریخ های گذشته در نیمچه برگه ای نوشتم: در عید قربان خواستگار برایم بیاید. 

در عید قربان یادم بود این جریان را، البته اصلا برایم مهم نبود که خواستگار بیایید یا نیاید.

 قربان روزش تمام شد، شب شد تا ساعت ٩ خبری نبود، که ناگهان زنگ خانمان به صدا درآمد یکی از دوستان پدرم بود که به خانه آمد و برای پسرش از من خواستگاری کرد، و من خندم گرفته بود 😁 

 

هر سال نزدیک سال تحویل یکی از کارهایی که خانوادگی می کنیم نوشتن آرزوها و اهداف و حتی الامکان با تعیین تاریخ در برگه ای است و معمولا آن برگه را گم می کنیم و بعدها سروکله اش پیدا می شود. 

 

چند نکته که بعدا در مطالعاتم درباه اهداف به آن رسیدم :

 

اولا هدف را بنویسیم. 

دوما برایش تاریخی معقول مشخص کنیم. 

سوما به نتیجه وابسته نباشیم یعنی به آن نچسبیم که اگر به آن بچسبیم ممکن است نتیجه ی عکس بدهد یا محقق نشود

 

 

 

 

  • Fatima ..

نظرات  (۳)

چه باحااااااال  !!!!!!

البته شما تلاش کردین که برسید...

 

حالا من بیام بنویسم قبولی در دانشگاه اصفهان /: الکیه مگه ...

والا بوخودا /: 

پاسخ:
تلاش هم بوده بله

یکی از تلاش ها هم همین نوشتن بوده. اون موقع ناآگاهانه بوده. ولی الان آگاهانه از نوشتن برای رسیدن به اهداف استفاده می کنم ابزار بسیار دردسترس و راحت. ابزاری که وضوح اهداف و وضوح مسیر رسیدن به اهداف را برایم بیشتر می کند.

ایشالله شما تلاش کنی اصفهان قبول می شی عزیزم. رشته ات ریاضیه؟


اگه ریاضی بود که  اصلا حرصشم نمیخوردم :))))

با خیال راحت نمیخوندم :)

پاسخ:
😀 موفق باشی
 ایشالله هر رشته ای که دوست داشته باشی قبول بشی
  • فاطمه رستم زاده
  • دقیقا درسته 

    قانون جذب به هر چیزی که فکر کنی بهش می رسی 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">