بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

هزارکلمه از هزار کلمه ها 3

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۹، ۱۲:۲۹ ق.ظ

پنج شنبه 2 مرداد

سلام چه روز خوبی دارم امروز کلی تمرین نویسندگی کردم و کلیت و برنامه ی ثابت هر روز رو ریختم، ایشالله دیگه قراره به شدت روی تمرین ها متمرکز بشم و اون 10 هزار ساعتی که میگن واسه هر کاری بذاری توش متخصص میشی رو رکورد 10 سال زمانبریشو بشکنم.

 

من امروز نسبت به دیروز منظم تر بودم چون همه ی تلاشم این بود که تمرین ها و عادات نویسندگی رو یه جا گردآوری کنم و به صورت منظم چیدمشون توی یک پوشه.

 

خیلیییی جالبه خصوصا این غذاهای اخیر این ایده که آنلاین اومد توی ذهنم که من امروز نسبت به دیروز تغییر کردم در سطوح متنوعی که ذکر شد و خیلی سطوح دیگه که میشه بهش پرداخت و از فردی به فرد دیگه متفاوت خواهد بود، چقدر حس خوبی دارم چون لینکی پیدا کردم بین مشاوره و نوشتن، اصلا خیلی ایده ی بکریه چون خیلی اثرات شگفت آوری داره خصوصا در روزهای آتی، اگه هر روز توی ذهنم باشه که میخام حداقل یه مورد عملی توی رفتارم مثال بزنم که مثلا اعتماد به نفسم بالاتر رفته یا شادی من بیشتر شده امروز نسبت به دیروز خب این یه عادت میشه که هر روز یه قدم بردارم چون خودمو ملزم کردم که حتما یادداشت کنم و یه جور تعهدی میشه.

 

جمعه 3 مرداد 99

خب امروز فهمیدم وقتی واسه ایده می مونی سراغ یه کتاب برو خصوصا یه کتاب غنی و قوی و پای بوس کتاب بشو اونوقت ایده ها رخ نمایی میکنن و به ذهنت سرریز میشن.

 عاشق لحظه سرازیری ایده هام که دستپاچه میشم زود ثبتش کنم و تا قلم کاغذ دست میگیرم بعضیاش می پرن.

 

امروز روز پرباری داشتم و قرار شد که برنامه ی مطالعاتی هم بذارم تا مغزم و ذهنم تغذیه بشن برا نوشتن به قول استاد کلانتری ورودی بگیرم و خروجی داشته باشم و این مدام باید در رفت و آمد باشه بین خواندن و نوشتن. خب امشب قراره برم بیرون عابر بانک پول انتقال بدم. مهم نیست بیا بگو از غذاهای خوشمزه ی منوت چه خبر.

 

خب من امروز نسبت به دیروزم سریعتر بودم چون یه جا موقع غذا خوردن یادم اومد و تسریع بخشیدم همچنین حین نوشتن 4 صفحه از 200 صفحه هم یادم که اومد خیلی سریعتر مینوشتم. خدایا شکرت.

 

نه گفتن به خود هم مثل نه گفتن به دیگران از مظاهر اعتماد به نفسه.

 

باید حواسم باشه و یه چک لیست واسه این مواقع درست کنم که اگه کسی خواست با بدگویی منو الکی درگیر کمبودهای خودش کنه خودمو قربانی خواسته های نابجای اون نکنم و وقت و انرژیمو تلف نکنم.

 

من امروز نسبت به دیروز خوشحال تر بودم چون موقع خوندن شعر حافظ ذوق درونی زیادی داشتم که یه غزل کمم بود دوتا خوندم.

 

4 مرداد 99

سلام. مستقیم برم سر اصل مطلب:

امروز نسبت به دیروز منظم تر بودم  چون یکسره برنامه م جلو چشام بود البته برنامه که نه منظورم کارهام بود لیست طولانی چک لیستایی که باید هر روز توشون تیک بزنمه.

سعی می کردم فقط کار اصلیم همین باشه و به متفرقه ها و امور غیر ضرور نپردازم مثلا ناهار رو در عرض 20 دقیقه نوش جان کردم. و اتلاف وقت امروز بعید میدونم داشته باشم.

 

امروز نسبت به دیروز تاخیر رضامندی بیشتری داشتم چون صبح که از خواب پا شدم طبق معمول همیشه که نیم ساعتی در تختخواب به بالا اومدن ویندوز میگذرونم سریع پا شدم و نذاشتم به یه دقیقه برسه و ساعت 7 و نیم رفتم پایین.

 

امروز نسبت به دیروز از هوش هیجانی بهتری برخوردار بودم چون به جدل الکی ادامه ندادم هر چند حواسم به عصبانیت صدام نبود.

 

امروز نسبت به دیروز خوشحال تر بودم چون دوتا پست از استاد کلانتری خوندم و به فضا رفتم از شدت ذوق.

 

آها بیام داستان بگم. یکی بود یکی نبود یه فاطمه ای بود خیلی دختر مستعد و توانا و باهوشی بود که بعد سال ها بعد سی سال حالا استعدادشو کشف کرده خب حالا که کشف کرده میخاد برا خودش برا چند سال آینده ی خودش رویا بباره خب میخاد بگه از اتفاقات و تجارب و افتخارات خوب آیندش.

 

خب فاطمه ی قصه ی ما هنوز یه هفته ای میشه با استعداد درونیش یعنی نویسندگی آشتی کرده نه آشتی خوب نی چون قهری نبوده آشنا شده کشف کرده و حالا به شدت مشغول تمرین ها و ایجاد عادات نویسندگی در خودشه خب فاطمه میخاد که در نوشتن ...

.... خب پس فاطمه به این نتیجه رسیده که باید یه چک لیست رشد کیفی نویسندگی رو درست کنه و روش کار کنه.

... فاطمه ی ما میخاد که هر روز و هر روز بنویسه و با نوشتن رشد کنه و بزرگ شه.

 

... خب حالا میخام از خشم درونم به یکی حرف بزنم ...

 

6 مرداد 99

باید برم یه کیبورد یا کیورد تهیه کنم که سیال باشه و کلیداش روون تر و پر احساس تر باشن از صفحه کلید لیبتاب.

 

ای جان موسی کوتقی داره میخونه.

 

+تمرین آزاددنویسیه یا تمرین تایپه؟

 -هر چه دوست داری اسمشو بذار ولی من به شخصه از تایپ ده انگشتی بسیار لذت میبرم.

+ بله بایدم ببری ولی حواست هست که زمان میره ولی تو هنوز هیچی ننوشتی؟ خب چه کاریه تو که اینقدر علاقه به تایپ ده انگشتی داری یه زمانی بذار تایپ ده انگشتی کن یه متنی رو. اصلا یه متنی از همین تمرین های نویسندگیت انجام بده که نیاز به فکر و تامل داشته باشه نه این آزاد نویسی که باید دستت و فکرت رو رها کنی تا خودش بره.

در صفحات صبحگاهی به خودکار و قلمت اجازه جولان میدی اینجا باید به انگشتان و دستات بذاری هر چه دل تنگشان میخاد بگن و تایپ کنن. بذار صفحه ی ذهنتو بیارن جلو چشات ببینی توی اون کله ی مبارکتان چه میگذره.

-تشنمه آب میخام. انگار داره از آب بدنم کم میشه که هی به آب احساس نیاز میکنم.

+ آره دیگه بدنت اسم پیاده کردن ذهنیات به عینیات اومد فرصتو غنیمت شمرد و ابراز نیاز کرد یعنی اظهار نیاز کرد.

 

وقتی مرددی تصمیم نگیر مجبورت که نکردن.

 

خب دیگه چی توی ذهنمه؟ همش از نویسندگیه و نویسندگی. خب مگه بده؟

 

وقتی ذهنت از اطلاعات ناب پر باشه مواد خام بیشتری داری برا ساختن و تولید محتوای جدید و بکر.  وقتی هم که تنوع این مواد خام بیشتر باشه موجود جدید محصول جدید هم متنوع تره و جذابتر.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">