بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

هزارکلمه از هزار کلمه هایم 1

سه شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۹، ۰۱:۳۰ ب.ظ

 

پنج شنبه 26 تیر 99

خواهرم یه کار خنده دار کرد من جورابامو گذاشته بودم روی مبل، واسه اینکه خونه مرتب باشه جورابارو برداشت گذاشت لب پنجره بیرون (من توی حیاط بودم) و بهم گفت،

 

منم جورابارو که دیدم کلی خندیدم بلند بلند از ته دلم. حس خوبی داشتم. جورابا خیلی با نمک بودن ازشون عکس گرفتم گفتم شاید بعدا پستش کردم توی وبلاگم.

خیلی خوشحالم امروز بهترین روز زندگیمه چون بالاخره آمدم سمت نویسندگی چند وقته هی میخام بیام نویسنده بشم هی می ترسیدم یا آشنا نبودم و سردرگم بودم واسه همین امروز دارم استارتشو میزنم با همین فایل.

 

وووووی صدای موسی کوتقی عاشق این صداشم نمیدونم چرا بهم آرامش میده دوستشم دارم اون روز اومده بود توی حیاط که داشتم پیاده روی میکردم گفتم از کنارش رد نشم تا بتونه دون و غذایی برا خودش پیدا کنه.

 

نوشته، نویسندگی چقد واژه های آروم و دوست داشتنی هستن.

 

شاهین کلانتری خیلی دوستت دارم امروز که اولین بار فیلم و حرف زدنتو دیدم خیلی لذت بردم چون با سبک روزنامه نویسی قدیم و با آهنگ پیش زمینه ی متناسب با اون دوره ها حرف امروزی میزدی خیلی به دلم نشست یه سبک مخصوص خودتو داشتی احساس کردم از کارت داری لذت میبری.

 

جمعه 27 تیر 99

خیلی جالبه این نوشتن انگار درون ذهنتو داری می بینی و مینویسی.

 

هیچ وقت جدی نرفتم سمت استخدامی چون خوشم نمی یومد از محدودیت خوشم نمیومد بعلاوه اینکه درآمدشم کم هست. از کاری که بهش علاقه نداشته باشم خوشم نمیاد انجامش بدم طبیعیه که به اون کار دل ندی.

 

چقدر عالیه که دارم مینویسم و چقدر عالیه که از نوشتن دارم لذت میبرم.

خوندن کتاب و نوشتن بهم حس خوب و سرشاری میده.

 

دوست دارم ورای یک چیزو ببینم و عادی از کنار هر چیزی نگدرم به قول اون بزرگ هیچ چیزی اتفاقی نیست و چیزایی که ما گمان میکنیم اتفاقیه و تصادفیه کاملا از قبل برنامه ریزی شدست.

و با توجه به اون مفهوم معروف که چشمت به هر چی میفته یه درسی برات نهفته است دوست دارم  در هر چیزی درسی که برام نهفته داره رو کشف کنم و ببینم و این بینش خاص جزء شخصیتم بشه.

 

دوست دارم خوب بنویسم سبک خاص خودم رو در نوشتن داشته باشم. راستی این سبک خاص چیه؟ نشات گرفته از درونه چون اگه قابل آموزش باشه اونوقت دیگه خاص نیست مگه اینکه خودمم آموزشش بدم چون منحصر به منه منحصر به درون منه.

 

دوشنبه 30 تیر 99

بعضی جاها دیدم که نویسنده ها میگن اول که مینویسی کلی چرت و پرت میگی تا بعدش خوب بنویسی ولی من نوشته هامو پرت و بلا و چرت و پرت نمیدونم همشونو دوست دارم یه علقه ی خاصی به نوشته هام دارم خیلی جالبه این واسم. 

 

نمیدونم نویسنده های دیگه چرت و پرت هایی که اسمشونو میذارن دوستشون دارن یا نه، چون چرت و پرت میدونن شاید حس خوبی بهشون نداشته باشند، حایا حالیتا حالیتا حالیا بابا حالیا به قول شاهین کلانتری عزیز حالیا هرچه هست من همین نوشته های شروع کار خودمو دوست دارم حس خوبی بهشون دارم و پرت نمیدونمشون. 

 

حالا بستگی داره که منظور از پرت چی باشه اگه منظور عدم قابلیت چاپ و انتشار و کاربرد واسه مخاطب باشه خب میشه این نوشته های اولیه مو پرت بنامم ولی من پرت یا ناپرت باهاشون حال میکنم.

 

وقتی یه چیزی رو خلق میکنم یه کلمه یه مفهوم ذوق عجیبی بهم دست میده که شاید از مظاهر اشتیاق سوزان به نویسندگی باشه ولی مُردَّدَم بین نویسندگی و مشاوره دادن،

وقتی حس بعد مشاوره دادن به یک انسان رو با حس موقع نویسندگی مقایسه میکنم نمی تونم خط کش بذارم که این از اون بیشتر یا کمتره (منظورم شوق و علاقه است) احساس هر کدوم متفاوتند، از یک جنس نیستند از لحاظ کیفی با هم فرق میکنن، واسه همین نمیتونم از لحاظ کمیت بهشون اندازه بدم و اولویت بدم.

ایشالله که بشه یه طوری مشخص کرد ولی یه چیزی یه ایده که قبلنم به ذهنم اومده الانم اومد اون نقطه ی شیرینی که یه بار خوندمش شاید بشه با ترکیب مشاوره و نویسندگی بهش برسم

مثلا رسیدن به یک سبک خاص در مشاوره دادن که در اون از نوشتن استفاده بشه یه جور درمان نوشتاری، جالبه ها! خیلی میشه روش فکر کرد به نظرم جای کار داره و کمتر بهش پرداخته شده.

 

اسم آزمون و خطا اومد حس خوبی بهم دست داد چون نتیجه آزمون و خطاهای هر شخصی متفاوته یه طور متفاوتی درک میشه و این منجر به یه سبک شخصی میشه این منحصر به فرد بودن و سبک خاص خودتو داشتن در هر کاری به خصوص نویسندگی رو دوست دارم.

 

یاد علاقه جالب استاد کلانتری افتادم انجیر خیسانده در کنار عشق به نویسندگی و یاد خودم افتادم با علایق خاص خودم که عاشق شوید و هسته ی سیبم. 

 

هرکسی دنیاش با دیگری متفاوته و پا گذاشتن به این دنیای متفاوت واسه یکی دیگه جذابه.

 

بداهه گویی جالبه آدم با خودش هم بیشتر آشنا میشه.

 

 وقتی به روزای پیش رو نگاه میکنم حس فوق العاده ای بهم دست میده حسی که مطمئنم مثل الانه؛ لذت بخش روحبخش زنده پویا،  حسی که همراه نویسندگی دارم و چون با تمرین هی قوی تر میشم و هر روز رشد خودمو می بینم سرزنده تر میشم.

این احساسارو دوست دارم اینا موقع مشاوره دادن سراغم نیومده تا حالا، البته زیاد تجربه مشاوره دادن رو نداشتم اینم هست، شاید اگه تجربه های فراوونی داشته باشم یه جور دیگه احساس کنم. خدا عالمه.

بازم رسیدم به مشاوره و نویسندگی. جالبه هی میاد تو ذهنم حتما خیلی برام مهمه آره خب مهمه ولی اصلا دوس ندارم از نویسندگی جدا بشم دنیای جذاب و پویا و متنوع و پررشدی داره خوشم میاد عاشقشم.

 

درسته در شروع کارم ولی فکر نمیکنم این احساسات عمیق من به نویستندگی از سر جوگیری باشه حس میکنم از ته قلبمه و تو خونمه و همیشه باهام بوده هست و خواهد بود.

 

من عاشق لینک دادنم لینک دادن جالبه وقتی میای خاک و تمبان و گوشی و خیلی چیزهای نامرتبط به هم رو پیوند میدی با یک مفهوم، خیلی صحنه ی قشنگی میشه صحنه خلق، صحنه هنرمندی و هنرآفرینی ...

عاشق این صحنه های آفرینشم

عاشق این لینک دادنهای تجاربمم

 

یاد لینک ها و بافتن های پست های وبلاگ قدیمی بخیر از کجا به کجا که میرفتم ولی چه قدر قشنگ میرفتم.

عاشق یه چیز دیگم هستم عاشق اون لحظاتیم که ایده میاد سراغم.

 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">