بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

اولین گفتگو

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۳:۴۰ ب.ظ

داشتم تمرین گفتگوی استاد کلانتری رو انجام می دادم، طرفین گفتگو نخود و ذرت بودن داشتن سر دیر پز، زودپز بودن هم به سر و کله هم میزدن که رسیدن به تنوع روش های طبخ یکدیگر که اینجا گفتگویم به بن بست رسید چون فهمیدم ذرت خشک کم از نخود خشک نداره و مقابله ی ذرت تر و تازه با نخود خشک قیاس منصفانه ای نیست بهتر بود ذرت رو با نخود فرنگی وارد گفتگو میکردم. به هر حال نخود نخود هر که رفت خانه ی خود زودهنگامی شد ولی یه ایده ای هم بهم داد اینکه اگه کسی که در حیطه ی آشپزی یا در حوزه فروش گیاهان و دمنوش های گیاهی یا حوزه های مشابه تولید محتوا داره، به نظرم بد نباشه با راه انداختن گفتگو بین محصولاتشون بذارن خود محصول براشون تبلیغ کنه و از اثرات و کارکردهاشون با جزئیات ملطفانه ی شیرین و نمکینشون مخاطب رو روشن کنند.

حالا واسه اینکه این پستم ناکام نمونه اولین تمرین گفتگویی که داشتم و دیروز نوشتم،  رو بیان میکنم.

گفتگوی کوتاهی بین قالی های اتاقم راه انداختم:

قالی اول: سلام خوبی؟

قالی دوم: سلام هی بد نیستم.

قالی اول: چرا؟

قالی دوم: چی چرا؟

قالی اول: اینکه میگی بد نیستی

قالی دوم: خب چرا خوب باشم وقتی اوضاع جامعه رو میبینم

قالی اول: چه اوضاعی؟

قالی دوم: کرونای لعنتی رو میگم

قالی اول: تو از کجا از کرونا خبر داری؟

قالی دوم: از همونجایی که تو خبر داری

قالی اول: درسته اینجا با همیم ولی تو که یکسره روزا خوابی و تکلم های آدما رو از توی کوچه نمی شنوی، شب هام هم که آدما خوابند

قالی دوم: آره قبلنا که فاطیما نمی یومد اینجا میخوابیدم ولی از موقعیکه کولر اینجا نصب شد و فاطیما خانوم جور و پلاسشو اینجا پهن کرد، مگه میذاره بخابم؟ یا لبتابش روشنه و تیک تیک داره یا گوشیش آواز میخونه یا گلپ گلپ راه رفتنش نمیذاره خصوصا وقتی که ذوق نویسندگیش بهش غلبه میکنه و از شوق همچین محکم می کوبه به زمین که می ترسم گل های نقشینمو پرپر کنه

قالی اول: اووووه چقدر حالا غر میزنی، از کرونا گرفتی تا گلپ گلپ پای اون طفلک

قالی دوم: طفلک؟ کجاش طفله، وااای یه طفل شلوغ پلوغ از اون آروم تره

قالی اول: خب حالا اینطوری هم باشه مگه چیه؟ مگه ما وظیفمون چیه واسه چی خلق شدیم، اومدیم که آدمیان رومون راه برند بخوابند، کاراشونو بکنند

قالی دوم: آرره ولی خب شانسم نداشتیم،  پهن می شدیم خونه ی یه پولدار که مارو ببره اتاق خلوت بالایی که سالی یه بار نوه ش از خارج میاد روش قدم بذاره

قالی اول: وااا؟ این چه طرز فکریه؟

قالی دوم: آخه اونجوری سالم و سلامت می مونی، عمرت طولانیه، دیر مریض میشی، فرتی بیرونت نمیندازن

قالی اول: واای چقدر تو خودخواه و جون دوستی

قالی دوم: خب یه چیز طبیعیه دیگه، فرش های خونه پولدارا طول عمر بیشتری دارند

قالی اول: من اینجوری فکر نمی کنم، اولا که عمر دست خداست دوما من به شخصه راضیم به رضای خدا و به انتخابش که منو اینجا جا داده سوما شاید فرش های خونه پولدارها اونم اونایی که مثل من و تو توی اتاق خواب هاشون پهن شده، از لحاظ جسمی و فیزیکی بعضیاشون که کمتر پا می خورن سالم تر باشند ولی از لحاظ روحی افسردگی در کمینشونه چون خیلی تنهان.

 

پی نوشت: اولین تمرین گفتگو بود و موقع شروع هیچ چیزی تو ذهنم نبود حتی طرفین گفتگو یهو اومد تو ذهنم و بعد احوال پرسیاشون هم استرس نداشتن حرف بینشون رو داشتم ولی خودمو سپردم به ذهنم و هر چی که میومد آزاد نویسی کردم، ناپختگیش به مرور نوشتن فراوون ایشالله برطرف میشه.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">