لذت و نفرت از کتاب
این دفترچه ایه که گاهی ایده هایم را داخلش ثبت می کنم اما قبلش برای مقاصد درسی از آن استفاده میکردم.
دفترچه را که باز کردم در مورد هورنای نوشته بودم داشت شخصیت مطیع را توضیح میداد چقدر قشنگ.
من شخصیت مطیع را با چشمانم دیدم چقدر ویژگی هایی که برایش گفته همخوانی دارد.
حساس به نیازهای دیگران
به نیازهای خود کمتر از دیگران اهمیت می دهند
سخاوتمندانه
جسارت پایین
عیب جویی پایین
نیاز به دوست یا همسر سلطه جو تا از او حمایت کند
مصالحه جو
و ...
همین طور پس و پیش رفتم کل نکاتی که در مورد نظریه ی هورنای رو نوشته بودم خواندم. دوباره دوست داشتم بخوانم خواندم. سه باره دوست داشتم بخوانم چقدر لذت بردم چه نظریه ی منسجمی داشت.
کاش در دوران تحصیل نمره نبود امتحان و استرس نمره و قبولی نبود. کاش طور دیگری سنجیده میشدیم ولی از درس خواندن لذت می بردیم چنان لذتی که دوست داشته باشیم چند بار با عشق کتاب بخوانیم.
من و سیما گاهی شب های امتحان استرس رو بیخیال می شدیم و می نشستیم تحلیل های عمیق در مورد کتاب هایمان می کردیم نویسنده را به سلاخی می کشیدیم نقدهایمان را حاشیه ی کتاب می نوشتیم ایده هایمان را میگفتیم و غرق در لذت خواندن می شدیم شاید یک فصلش را به انتها می رساندیم ولی از کتاب های درسی همان لذت ها در خاطرم مانده.
کتاب هیلگارد به آن گندگی را بی خیال حجمش می شدیم و در کتابخانه ی دانشگاه در مورد یک پاراگرافش به مباحثه می نشستیم.
هنوز از کتاب نظریه های شخصیت شولتز که نظریه ی هورنای را در آن جا گفته. آن تجربه ی اوج و دیگر ویژگی هایی که برای شخصیت های خودشکوفا در نظریه مزلو گفته بود را به یاد دارم با آن لذتی که همراهش داشتم.
کاش همه ی کتاب ها بدون دغذغه ی امتحان و نمره خوانده شود آن موقع لذتی همراه کتاب هست و عشق به خواندن و مطالعه همچنان باقی می ماند یا لااقل کور نخواهد شد تا ارثیه ی غم انگیز نفرت از کتاب و حتی هرنوع کتاب حاصل تحصیل در دانشگاه نشود.