بی اعتمادی به خود
امشب دچار حسی متفاوت شدم. حس اعتماد به نفس پایین در نوشتن، بخاطر اینکه برای پست امشبم ایده ای به ذهنم نمی رسید.
آمدم خودم را وارسی و تحلیل کردم. چون این حس نشانه ی خطرناکی برایم بود. و چون هشداری بود که اگر به آن توجه نمی کردم ممکن بود تاثیر منفی بر سیر نوشتنم بگذارد.
این برگه ی برنامه ریزی امروزم است که خیلی هم موفق عمل می کردم و برگه ای دیگر که عادات روزانه را هر روز می نویسم و هر یک را که انجام دادم با ماژیک رویش خط می کشم.
داشتم خیلی خوب پیش می رفتم، لذت می بردم. پست وبلاگم هنوز مانده بود تا بنویسم. برای پست یک نگرانی ته دلم بود چون به قصد پست داشتم مطالعه می کردم تا ایده ای به ذهنم بیاید با نیامدن ایده نگرانیم زیاد شد خصوصا اینکه قبلش با کلمات هم بازی راه انداخته بودم و متن دلخواهم بدست نیامده بود. بنایراین نگران بودم نگران بودم نگران بودم.
هروقت برای ایده می مانم به یک مکان پر از ایده یعنی سایت استاد کلانتری می روم و معمولا دست پر برمیگردم. امشب همین طور که مطالب مختلفی را در سایتشان میخواندم به پست زمانی برای هیچ کاری نکردن رسیدم، یکبار دیگر هم خوانده بودم اما اجرا نکرده بودم.
یک لحظه به برگه ی پیش رویم توجه کردم، سوال پرسیدم من که به این خوبی به برنامه ام عمل کردم پس چرا حسم منفی است؟
تصمیم گرفتم تمرین استاد را انجام دهم. نشستم و هیچ کار فیزیکی یا ذهنی نکردم و به افکارم اجازه رفت و آمد دادم. به محض شروع متوجه یک معضل پنهان در خودم شدم:
«لذت از نتیجه بجای فرآیند»
بله من درگیر لذت اجرای برنامه شده بودم نه لذت از محتوای برنامه ام.
و همچنین ایده هایی برای نوشتن به سرم زد.
یکی از افکاری که در ذهنم رد شد این بود که همینجوری میخای جستار نویس شی؟ روز بی ایده؟ و یک بی اعتمادی پنهان تازه به دوران رسیده ای ته ذهنم جریان داشت.
بلافاصله فکری مخالف در برابر آن حس بی اعتمادی به خود قدعلم کرد که اصلا این طور نیست. 24 ساعت زمان پیش رویم هست پر از تجارب پر از گفتگو بادیگران، پر از صحنه هایی در ذهن، کلی مواد خام خالص، یعنی از این همه یک مورد یک ایده برای نوشتن پیدا نمی شود؟
و آن حس بی اعتمادی رفت و یک حس قدرتی جایش را پر کرد.
چند نکته:
اولا اینکه یک روز بدون ایده بمانی یک چیز طبیعی است.
دوما اگر برای ایده بمانی و ننویسی حتی یک چیز بی مزه ی سطحی این طبیعی نیست با فطرت روزانه نویسی نمی خواند اما با طبیعت تنبلی، کمالگرایی، ترس از قضاوت و فرار پنهان از هدف می خواند.
سوما اگر برای ایده ماندیم دست به قضاوت منفی خود نزنیم. اگر زدیم سریع دست به کار شویم و حلش کنیم.
چهارما در مواقع بی ایده ماندن، گاهی می توان هیچ کاری انجام نداد، آن موقع ممکن است ایده ها خودشان بیایند.
- ۹۹/۱۰/۲۴