عطر سیب
دلم میخواهد قوه خلاقیتم را یک دست کتک مفصل بزنم. معلوم نیست ایده ها را کجای خودش قایم دارد. هر چه با آزادنویسی، کلمه نویسی، پرسه زدن در وب در کتاب ها، و فکر و شخم در گذشته و امروز و اتفاقات امروز سرم را بند کردم دریغ از یک سر سوزن ایده برای پست امشبم.
چیکار کنم این هم از آن شب های بی ایده.
اجازه دهید برای خالی نبودن عریضه از یک رایحه ی دل انگیزی که بسیار دوستش دارم بگویم، منظورم بوی محبوب اسپند و بوی نم کاهگل نیست بلکه عطر سیب است. گاهی قبل از آنکه سیب را روانه ی معده ام کنم خیلی طولانی بویش را استشمام میکنم. خیلی لذت دارد.
بعد از خوردن سیب هسته هایش را میخورم، طعم هسته ی سیب به همان اندازه ی عطرش برایم خوش است.
عطر سیب و طعم هسته اش مرا به یاد آدم و حوا می اندازد.
از پوست سیب هم که بخاطر ویتامین هایش نمیگذرم.
خلاصه هیچ قسمت سیب از دست من نمی تواند قصر در برود، بر عکس ایده ی امشب که خزیده خزیده از من دور شده است.
به یک نکته ای هم رسیدم آنروز که مطالعه بیشتر است ایده ها بیشتر رخنمایی میکنند.
- ۹۹/۱۰/۲۳