فاطمه کارگر

روز نوشت های فاطمه کارگر

فاطمه کارگر

روز نوشت های فاطمه کارگر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفترچه» ثبت شده است

این دفترچه ایه که گاهی ایده هایم را داخلش ثبت می کنم اما قبلش برای مقاصد درسی از آن استفاده میکردم.

دفترچه را که باز کردم در مورد هورنای نوشته بودم داشت شخصیت مطیع را توضیح میداد چقدر قشنگ.

 

 من شخصیت مطیع را با چشمانم دیدم چقدر ویژگی هایی که برایش گفته همخوانی دارد.

حساس به نیازهای دیگران

به نیازهای خود کمتر از دیگران اهمیت می دهند

سخاوتمندانه

جسارت پایین

عیب جویی پایین

نیاز به دوست یا همسر سلطه جو تا از او حمایت کند

مصالحه جو

و ...

همین طور پس و پیش رفتم کل نکاتی که در مورد نظریه ی هورنای رو نوشته بودم خواندم. دوباره دوست داشتم بخوانم خواندم. سه باره دوست داشتم بخوانم چقدر لذت بردم چه نظریه ی منسجمی داشت.

کاش در دوران تحصیل نمره نبود امتحان و استرس نمره و قبولی نبود. کاش طور دیگری سنجیده میشدیم ولی از درس خواندن لذت می بردیم چنان لذتی که دوست داشته باشیم چند بار با عشق کتاب بخوانیم.

 

من و سیما گاهی شب های امتحان استرس رو بیخیال می شدیم و می نشستیم تحلیل های عمیق در مورد کتاب هایمان می کردیم نویسنده را به سلاخی می کشیدیم نقدهایمان را حاشیه ی کتاب می نوشتیم ایده هایمان را میگفتیم و غرق در لذت خواندن می شدیم شاید یک فصلش را به انتها می رساندیم ولی از کتاب های درسی همان لذت ها در خاطرم مانده.

کتاب هیلگارد به آن گندگی را بی خیال حجمش می شدیم و در کتابخانه ی دانشگاه در مورد یک پاراگرافش به مباحثه می نشستیم.

هنوز از کتاب نظریه های شخصیت شولتز که نظریه ی هورنای را در آن جا گفته. آن تجربه ی اوج و دیگر ویژگی هایی که برای شخصیت های خودشکوفا در نظریه مزلو گفته بود را به یاد دارم با آن لذتی که همراهش داشتم.

 

کاش همه ی کتاب ها بدون دغذغه ی امتحان و نمره خوانده شود آن موقع لذتی همراه کتاب هست و عشق به خواندن و مطالعه همچنان باقی می ماند یا لااقل کور نخواهد شد تا ارثیه ی غم انگیز نفرت از کتاب و حتی هرنوع کتاب حاصل تحصیل در دانشگاه نشود.

  • فاطمه کارگر

یه دفترچه کوچولو دارم. قشنگ و دوست داشنی.

گذاشتمش برای ثبت تجربه لحظاتی که احساس عمیق خوشحالی دارم.

 همان حسی عمیقی که اسمش را ذوق باطنی گذاشتم.

همان حس نشاط درونی.

همان حسی که با تمام وجود لمسش می کنی، با تک تک سلول هایت.

 همان که انرژی بخش است و شورآفرین؛ انگیزه آور و عمل زا.

همان که حس زندگی دارد. همان که به آسمان پرتت می کند و از زمین جدا.

همان لرزه و فشار قلب برای چند ثانیه.

همان که منجر به اشک شوق می شود، همان که حس سپاسگزاریت را فعال می کند.

 

هر وقت چنین احساس مثبتی دارم در آن دفترچه زیر تاریخ آن روزم یک تیک می زنم، و چنانچه دوباره تکرار شد تیک دیگری و با هر بار تجربه تیک جدیدی.

مثلا دیروز چهار تیک ثبت شد.

این احساس ارزشمند را دوست دارم.

به نظرم توجه به این احساس در طول روز میتواند بیشترش کند، و توجه خاص (مثل همین ثبت کردنش) و توجه خاص تر (مثل اختصاص دفترچه) به آن ذهن را درگیرش کند و به دنبال دلیلی برای شادی بیشتر و تجربه مجدد این حس و حال قشنگ خواهد بود.

 

برای شما نیز مطمئنا پیش آمده و می آید. امیدوارم شادی عمیق در تک تک لحظات تان جاری باشد. همان لحظات که کارهای قدرتمندی از دستشان برمی آید.

 

من کلا خیلی ذوقکی هستم (هوش هیجانیم خیلی تحت کنترلم نیست، هیجانات مثبت و منفیمو بیش از دیگران بروز میدهم)  از خواندن یک متن قشنگ یه آفرینش ادبی آنچنان قلبم فشرده میشود که تصور می کنم برای قلبم ضرر داشته باشد.

سایت استاد کلانتری آموزشی است در درجه اول ولی اغلب در بطن مطالب آفرینش های ادبی گنجانده شده که یک دفعه قلب آدم سورپرایز می شود. امروز در سایت ایشان پشت بند هم قلبم در تلاطم بود. به ساعت نگاه کردم متوجه شدم بیست دقیقه از زمانی که در نظرگرفته بودم رد شده. و برای همین پزشک درونم نیم ساعت بیشر در یک جلسه را برای قلبم خطر اعلام کرده و به همان جلسه نیم ساعته تجویزم کرده.

 

  • فاطمه کارگر