فاطمه کارگر

روز نوشت های فاطمه کارگر

فاطمه کارگر

روز نوشت های فاطمه کارگر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواب» ثبت شده است

 

چند وقت پیش کتاب "فارسی شکر است" جمال زاده را خواندم.

شیرینیش زیر دندانم ماند برای همین کتاب دارالمجانینش را نیز دانلود کردم.

و دیشب با قصد لالایی قبل خواب شروع به خواندنش کردم اما این لالایی نه تنها تکلیفش را خوب انجام نداد که خواب را از چشمانم ربود

و در همان آستانه اش حرف نمکین مادر بزرگ به نوه اش در مورد درس جغرافیا قاه قاه خنده ام را بلند کرد که میگفت:

 

"عزیرم به تو چه که آن طرف دنیا کجاست و اسم این کوه ها و دریاها چیست؟ تو همان راه بهشت را یاد بگیر این ها همه پیشکشت"

با حساب و ریاضیات هم که میانه ای نداشت می گفت:

 

"چرا سر نازنین خودت را اینقدر با هزار و کرور به درد می آوری؟ اگر خدا خواست و دارائیت به آنجاها رسید یک نفر میرزا می گیری و حساب و کتابت را می دهی دست او و اگر به آن پایه و مایه نرسیدی که دیگر این خون جگرها برای چه"

 

سالی که نکو بود از بهارش پیدا بود.

 

هی خواندم و خواندم دریغ از یک ذره خواب از پنج دقیقه به دوازده که شروع کردم تا خود پنج صبح برایم لالایی خواند. به صفحه 265 که رسیدم تغییر موضع دادم من برایش لالایی خواندم و دست از سرم برداشت و منم خوابیدم.

این بود احوالات دیشب من با شیرین نوشته های جمال زاده که با بی میلی دست شب را در دست صبح گذاشتم.

فردا میروم به صیدِ کاغذیِ دیگر آثار جمال زاده. کتابخانه های عمومی باز شد.

  • فاطمه کارگر

یکی از آشنایان یک وبلاگ زده و تک پستی گذاشته بود من خواندمش.

داشت در آن پست تبلیغ یک طبیبی را میکرد و میکفت فلانی را از شغل دنیایی نسترنی به دربدر آخرتی (دربدر آخرت شدن) رسانده.

در پستش یک ترکیبات ادبی جذاب و استعاره های بدیعی را به کاربرده بود یادم نیست الان. ولی فوق العاده زیبا بود. باورم نمیشد که همچین قلمی داشته باشد. و خیلی تعجب کردم چون آن شخص اصلا توی این خط ها توی این فازها نیست.

فاز اصلیش دنبال کردن اخبار و سریال هاست. تا حدی که از خود گوینده های اخبار مسلط تر است و تمام شخصیت های سیاسی روز را میشناسد با اسم کوچیک (نمی دانم آمار خانوادگی شان را دارد یا نه). سریال ها را هم جریاناتش را حفظ است.

فقط خدا نکند به دامش بیفتی وگرنه نجاتت با کرام الکاتبین است. چون وقتی فتیلش روشن شود سوختش تمامی ندارد و اصلا خاموش شدنی نیست انگار گوینده ی اخبار را از تلوزیون کشاندی بیرون و روبرویت دارد اخبارها را ذکر میکند.

باز هم صد رحمت به گوینده اخبار تلوزیون یا سریال ها که پایان دارد یا اگر نخواستی می توانی دکمه ی قطع یا خاموشی را بزنی ولی اینجا چون در جایگاه مهمان یا میزبانی نمی توانی کاری کنی.

 من بیشتر از اینکه نگران خورده شدن سر خودم باشم نگران فک آن بنده خدا هستم.

خلاصه مهارت اصلی که بهمان نشان داده این بوده تا حالا.

اینکه دستی در نوشتن داشته باشد اصلا از او انتظار نمی رود اصلا.

 منم با کلی شگفتی و ذوق و شوق رفتم برایش کامنت گذاشتم که فلانی عجب قلمی داشتی چه خوب می نویسی آفرین ادامه بده.

بعدش گوشیم زنگ خورد و با رقیقم گرم صحبت شدم بهم گفت نه به صبح نه به بعد از ظهر و نه به شب امید دارم اینقدر که نت ضعیف است. درحال راهکار دادن بهش بودم که گوشیم به زلزله افتاد بعدشم صدای جیک جیک پرنده ها ازش بلند شد. هر چی رو صفحه ی گوشیم می زدم صداهه نمی رفت

و یک دفعه دیدم گوشی کنارمه. تعجب کردم که الان گوشی دستم بود چطور آنجاست. دوهزاریم جا افتاد که خواب بودم و آن صدا هم هشدار گوشی است که بیدارم کند و این جریانات هم در خواب اتفاق افتاد.

 

در خلسه ی بعد خوابم خیلی فکر کردم که ترکیبات جالب آن پست یادم بیاید نیامد. فقط همین شغل دنیایی نسترنی که نفهمیدم چی هست با دربدرآخرت شدن یادم بود.

 

این چرت بین نوشتن هایم بود. هر چند عادت خواب بعداز ظهر را ندارم. ولی اثر دوغ ترش و ماستی بود که با ناهار بیش از ظرفیت معده خورده بودم.

این چرت و خواب دیدن در مورد نوشتن آن هم چنان تخصصی و ریز که بر سلول های نوشتن یعنی واژه ها تمرکز شده بود مرا به فکر چرت های نیم روزی با برنامه انداخت.  

  • فاطمه کارگر