فاطمه کارگر

روز نوشت های فاطمه کارگر

فاطمه کارگر

روز نوشت های فاطمه کارگر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هزار کلمه از هزار کلمه هایم» ثبت شده است

پنج شنبه 2 مرداد

سلام چه روز خوبی دارم امروز کلی تمرین نویسندگی کردم و کلیت و برنامه ی ثابت هر روز رو ریختم، ایشالله دیگه قراره به شدت روی تمرین ها متمرکز بشم و اون 10 هزار ساعتی که میگن واسه هر کاری بذاری توش متخصص میشی رو رکورد 10 سال زمانبریشو بشکنم.

 

من امروز نسبت به دیروز منظم تر بودم چون همه ی تلاشم این بود که تمرین ها و عادات نویسندگی رو یه جا گردآوری کنم و به صورت منظم چیدمشون توی یک پوشه.

 

خیلیییی جالبه خصوصا این غذاهای اخیر این ایده که آنلاین اومد توی ذهنم که من امروز نسبت به دیروز تغییر کردم در سطوح متنوعی که ذکر شد و خیلی سطوح دیگه که میشه بهش پرداخت و از فردی به فرد دیگه متفاوت خواهد بود، چقدر حس خوبی دارم چون لینکی پیدا کردم بین مشاوره و نوشتن، اصلا خیلی ایده ی بکریه چون خیلی اثرات شگفت آوری داره خصوصا در روزهای آتی، اگه هر روز توی ذهنم باشه که میخام حداقل یه مورد عملی توی رفتارم مثال بزنم که مثلا اعتماد به نفسم بالاتر رفته یا شادی من بیشتر شده امروز نسبت به دیروز خب این یه عادت میشه که هر روز یه قدم بردارم چون خودمو ملزم کردم که حتما یادداشت کنم و یه جور تعهدی میشه.

 

جمعه 3 مرداد 99

خب امروز فهمیدم وقتی واسه ایده می مونی سراغ یه کتاب برو خصوصا یه کتاب غنی و قوی و پای بوس کتاب بشو اونوقت ایده ها رخ نمایی میکنن و به ذهنت سرریز میشن.

 عاشق لحظه سرازیری ایده هام که دستپاچه میشم زود ثبتش کنم و تا قلم کاغذ دست میگیرم بعضیاش می پرن.

 

امروز روز پرباری داشتم و قرار شد که برنامه ی مطالعاتی هم بذارم تا مغزم و ذهنم تغذیه بشن برا نوشتن به قول استاد کلانتری ورودی بگیرم و خروجی داشته باشم و این مدام باید در رفت و آمد باشه بین خواندن و نوشتن. خب امشب قراره برم بیرون عابر بانک پول انتقال بدم. مهم نیست بیا بگو از غذاهای خوشمزه ی منوت چه خبر.

 

خب من امروز نسبت به دیروزم سریعتر بودم چون یه جا موقع غذا خوردن یادم اومد و تسریع بخشیدم همچنین حین نوشتن 4 صفحه از 200 صفحه هم یادم که اومد خیلی سریعتر مینوشتم. خدایا شکرت.

 

نه گفتن به خود هم مثل نه گفتن به دیگران از مظاهر اعتماد به نفسه.

 

باید حواسم باشه و یه چک لیست واسه این مواقع درست کنم که اگه کسی خواست با بدگویی منو الکی درگیر کمبودهای خودش کنه خودمو قربانی خواسته های نابجای اون نکنم و وقت و انرژیمو تلف نکنم.

 

من امروز نسبت به دیروز خوشحال تر بودم چون موقع خوندن شعر حافظ ذوق درونی زیادی داشتم که یه غزل کمم بود دوتا خوندم.

 

4 مرداد 99

سلام. مستقیم برم سر اصل مطلب:

امروز نسبت به دیروز منظم تر بودم  چون یکسره برنامه م جلو چشام بود البته برنامه که نه منظورم کارهام بود لیست طولانی چک لیستایی که باید هر روز توشون تیک بزنمه.

سعی می کردم فقط کار اصلیم همین باشه و به متفرقه ها و امور غیر ضرور نپردازم مثلا ناهار رو در عرض 20 دقیقه نوش جان کردم. و اتلاف وقت امروز بعید میدونم داشته باشم.

 

امروز نسبت به دیروز تاخیر رضامندی بیشتری داشتم چون صبح که از خواب پا شدم طبق معمول همیشه که نیم ساعتی در تختخواب به بالا اومدن ویندوز میگذرونم سریع پا شدم و نذاشتم به یه دقیقه برسه و ساعت 7 و نیم رفتم پایین.

 

امروز نسبت به دیروز از هوش هیجانی بهتری برخوردار بودم چون به جدل الکی ادامه ندادم هر چند حواسم به عصبانیت صدام نبود.

 

امروز نسبت به دیروز خوشحال تر بودم چون دوتا پست از استاد کلانتری خوندم و به فضا رفتم از شدت ذوق.

 

آها بیام داستان بگم. یکی بود یکی نبود یه فاطمه ای بود خیلی دختر مستعد و توانا و باهوشی بود که بعد سال ها بعد سی سال حالا استعدادشو کشف کرده خب حالا که کشف کرده میخاد برا خودش برا چند سال آینده ی خودش رویا بباره خب میخاد بگه از اتفاقات و تجارب و افتخارات خوب آیندش.

 

خب فاطمه ی قصه ی ما هنوز یه هفته ای میشه با استعداد درونیش یعنی نویسندگی آشتی کرده نه آشتی خوب نی چون قهری نبوده آشنا شده کشف کرده و حالا به شدت مشغول تمرین ها و ایجاد عادات نویسندگی در خودشه خب فاطمه میخاد که در نوشتن ...

.... خب پس فاطمه به این نتیجه رسیده که باید یه چک لیست رشد کیفی نویسندگی رو درست کنه و روش کار کنه.

... فاطمه ی ما میخاد که هر روز و هر روز بنویسه و با نوشتن رشد کنه و بزرگ شه.

 

... خب حالا میخام از خشم درونم به یکی حرف بزنم ...

 

6 مرداد 99

باید برم یه کیبورد یا کیورد تهیه کنم که سیال باشه و کلیداش روون تر و پر احساس تر باشن از صفحه کلید لیبتاب.

 

ای جان موسی کوتقی داره میخونه.

 

+تمرین آزاددنویسیه یا تمرین تایپه؟

 -هر چه دوست داری اسمشو بذار ولی من به شخصه از تایپ ده انگشتی بسیار لذت میبرم.

+ بله بایدم ببری ولی حواست هست که زمان میره ولی تو هنوز هیچی ننوشتی؟ خب چه کاریه تو که اینقدر علاقه به تایپ ده انگشتی داری یه زمانی بذار تایپ ده انگشتی کن یه متنی رو. اصلا یه متنی از همین تمرین های نویسندگیت انجام بده که نیاز به فکر و تامل داشته باشه نه این آزاد نویسی که باید دستت و فکرت رو رها کنی تا خودش بره.

در صفحات صبحگاهی به خودکار و قلمت اجازه جولان میدی اینجا باید به انگشتان و دستات بذاری هر چه دل تنگشان میخاد بگن و تایپ کنن. بذار صفحه ی ذهنتو بیارن جلو چشات ببینی توی اون کله ی مبارکتان چه میگذره.

-تشنمه آب میخام. انگار داره از آب بدنم کم میشه که هی به آب احساس نیاز میکنم.

+ آره دیگه بدنت اسم پیاده کردن ذهنیات به عینیات اومد فرصتو غنیمت شمرد و ابراز نیاز کرد یعنی اظهار نیاز کرد.

 

وقتی مرددی تصمیم نگیر مجبورت که نکردن.

 

خب دیگه چی توی ذهنمه؟ همش از نویسندگیه و نویسندگی. خب مگه بده؟

 

وقتی ذهنت از اطلاعات ناب پر باشه مواد خام بیشتری داری برا ساختن و تولید محتوای جدید و بکر.  وقتی هم که تنوع این مواد خام بیشتر باشه موجود جدید محصول جدید هم متنوع تره و جذابتر.

  • فاطمه کارگر

 

پنج شنبه 26 تیر 99

خواهرم یه کار خنده دار کرد من جورابامو گذاشته بودم روی مبل، واسه اینکه خونه مرتب باشه جورابارو برداشت گذاشت لب پنجره بیرون (من توی حیاط بودم) و بهم گفت،

 

منم جورابارو که دیدم کلی خندیدم بلند بلند از ته دلم. حس خوبی داشتم. جورابا خیلی با نمک بودن ازشون عکس گرفتم گفتم شاید بعدا پستش کردم توی وبلاگم.

خیلی خوشحالم امروز بهترین روز زندگیمه چون بالاخره آمدم سمت نویسندگی چند وقته هی میخام بیام نویسنده بشم هی می ترسیدم یا آشنا نبودم و سردرگم بودم واسه همین امروز دارم استارتشو میزنم با همین فایل.

 

وووووی صدای موسی کوتقی عاشق این صداشم نمیدونم چرا بهم آرامش میده دوستشم دارم اون روز اومده بود توی حیاط که داشتم پیاده روی میکردم گفتم از کنارش رد نشم تا بتونه دون و غذایی برا خودش پیدا کنه.

 

نوشته، نویسندگی چقد واژه های آروم و دوست داشتنی هستن.

 

شاهین کلانتری خیلی دوستت دارم امروز که اولین بار فیلم و حرف زدنتو دیدم خیلی لذت بردم چون با سبک روزنامه نویسی قدیم و با آهنگ پیش زمینه ی متناسب با اون دوره ها حرف امروزی میزدی خیلی به دلم نشست یه سبک مخصوص خودتو داشتی احساس کردم از کارت داری لذت میبری.

 

جمعه 27 تیر 99

خیلی جالبه این نوشتن انگار درون ذهنتو داری می بینی و مینویسی.

 

هیچ وقت جدی نرفتم سمت استخدامی چون خوشم نمی یومد از محدودیت خوشم نمیومد بعلاوه اینکه درآمدشم کم هست. از کاری که بهش علاقه نداشته باشم خوشم نمیاد انجامش بدم طبیعیه که به اون کار دل ندی.

 

چقدر عالیه که دارم مینویسم و چقدر عالیه که از نوشتن دارم لذت میبرم.

خوندن کتاب و نوشتن بهم حس خوب و سرشاری میده.

 

دوست دارم ورای یک چیزو ببینم و عادی از کنار هر چیزی نگدرم به قول اون بزرگ هیچ چیزی اتفاقی نیست و چیزایی که ما گمان میکنیم اتفاقیه و تصادفیه کاملا از قبل برنامه ریزی شدست.

و با توجه به اون مفهوم معروف که چشمت به هر چی میفته یه درسی برات نهفته است دوست دارم  در هر چیزی درسی که برام نهفته داره رو کشف کنم و ببینم و این بینش خاص جزء شخصیتم بشه.

 

دوست دارم خوب بنویسم سبک خاص خودم رو در نوشتن داشته باشم. راستی این سبک خاص چیه؟ نشات گرفته از درونه چون اگه قابل آموزش باشه اونوقت دیگه خاص نیست مگه اینکه خودمم آموزشش بدم چون منحصر به منه منحصر به درون منه.

 

دوشنبه 30 تیر 99

بعضی جاها دیدم که نویسنده ها میگن اول که مینویسی کلی چرت و پرت میگی تا بعدش خوب بنویسی ولی من نوشته هامو پرت و بلا و چرت و پرت نمیدونم همشونو دوست دارم یه علقه ی خاصی به نوشته هام دارم خیلی جالبه این واسم. 

 

نمیدونم نویسنده های دیگه چرت و پرت هایی که اسمشونو میذارن دوستشون دارن یا نه، چون چرت و پرت میدونن شاید حس خوبی بهشون نداشته باشند، حایا حالیتا حالیتا حالیا بابا حالیا به قول شاهین کلانتری عزیز حالیا هرچه هست من همین نوشته های شروع کار خودمو دوست دارم حس خوبی بهشون دارم و پرت نمیدونمشون. 

 

حالا بستگی داره که منظور از پرت چی باشه اگه منظور عدم قابلیت چاپ و انتشار و کاربرد واسه مخاطب باشه خب میشه این نوشته های اولیه مو پرت بنامم ولی من پرت یا ناپرت باهاشون حال میکنم.

 

وقتی یه چیزی رو خلق میکنم یه کلمه یه مفهوم ذوق عجیبی بهم دست میده که شاید از مظاهر اشتیاق سوزان به نویسندگی باشه ولی مُردَّدَم بین نویسندگی و مشاوره دادن،

وقتی حس بعد مشاوره دادن به یک انسان رو با حس موقع نویسندگی مقایسه میکنم نمی تونم خط کش بذارم که این از اون بیشتر یا کمتره (منظورم شوق و علاقه است) احساس هر کدوم متفاوتند، از یک جنس نیستند از لحاظ کیفی با هم فرق میکنن، واسه همین نمیتونم از لحاظ کمیت بهشون اندازه بدم و اولویت بدم.

ایشالله که بشه یه طوری مشخص کرد ولی یه چیزی یه ایده که قبلنم به ذهنم اومده الانم اومد اون نقطه ی شیرینی که یه بار خوندمش شاید بشه با ترکیب مشاوره و نویسندگی بهش برسم

مثلا رسیدن به یک سبک خاص در مشاوره دادن که در اون از نوشتن استفاده بشه یه جور درمان نوشتاری، جالبه ها! خیلی میشه روش فکر کرد به نظرم جای کار داره و کمتر بهش پرداخته شده.

 

اسم آزمون و خطا اومد حس خوبی بهم دست داد چون نتیجه آزمون و خطاهای هر شخصی متفاوته یه طور متفاوتی درک میشه و این منجر به یه سبک شخصی میشه این منحصر به فرد بودن و سبک خاص خودتو داشتن در هر کاری به خصوص نویسندگی رو دوست دارم.

 

یاد علاقه جالب استاد کلانتری افتادم انجیر خیسانده در کنار عشق به نویسندگی و یاد خودم افتادم با علایق خاص خودم که عاشق شوید و هسته ی سیبم. 

 

هرکسی دنیاش با دیگری متفاوته و پا گذاشتن به این دنیای متفاوت واسه یکی دیگه جذابه.

 

بداهه گویی جالبه آدم با خودش هم بیشتر آشنا میشه.

 

 وقتی به روزای پیش رو نگاه میکنم حس فوق العاده ای بهم دست میده حسی که مطمئنم مثل الانه؛ لذت بخش روحبخش زنده پویا،  حسی که همراه نویسندگی دارم و چون با تمرین هی قوی تر میشم و هر روز رشد خودمو می بینم سرزنده تر میشم.

این احساسارو دوست دارم اینا موقع مشاوره دادن سراغم نیومده تا حالا، البته زیاد تجربه مشاوره دادن رو نداشتم اینم هست، شاید اگه تجربه های فراوونی داشته باشم یه جور دیگه احساس کنم. خدا عالمه.

بازم رسیدم به مشاوره و نویسندگی. جالبه هی میاد تو ذهنم حتما خیلی برام مهمه آره خب مهمه ولی اصلا دوس ندارم از نویسندگی جدا بشم دنیای جذاب و پویا و متنوع و پررشدی داره خوشم میاد عاشقشم.

 

درسته در شروع کارم ولی فکر نمیکنم این احساسات عمیق من به نویستندگی از سر جوگیری باشه حس میکنم از ته قلبمه و تو خونمه و همیشه باهام بوده هست و خواهد بود.

 

من عاشق لینک دادنم لینک دادن جالبه وقتی میای خاک و تمبان و گوشی و خیلی چیزهای نامرتبط به هم رو پیوند میدی با یک مفهوم، خیلی صحنه ی قشنگی میشه صحنه خلق، صحنه هنرمندی و هنرآفرینی ...

عاشق این صحنه های آفرینشم

عاشق این لینک دادنهای تجاربمم

 

یاد لینک ها و بافتن های پست های وبلاگ قدیمی بخیر از کجا به کجا که میرفتم ولی چه قدر قشنگ میرفتم.

عاشق یه چیز دیگم هستم عاشق اون لحظاتیم که ایده میاد سراغم.

 

 

 

 

  • فاطمه کارگر