بنویسید و بنویسید و بنویسید

بنویس تا رشد کنی

خاطرات من و دبیرهای عربی

پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۴ ق.ظ

اول دبیرستان یک دبیر عربی داشتیم که کمترین نمره اش بیست بود 😁😅 کمتر از بیست نمی توانستی ازش بگیری چون بسیار سهلگیرانه نمره می‌داد.

 

مثلا یکی از معیارهای نمره دهیش لغات آخر کتاب بود که معنی اش را می پرسید از دانش آموز، دانش آموز هم چنانچه در خاطر نداشت کناریش هم در خاطر نداشت که پچ پچ کنان در نزدیکترین نقطه به گوشش بسرد، کناری آن سمت دیگرش هم اگر دانش آموز مقیدی بود که از این کارهای عادی نمی‌کرد، پشت سریش هم چنانچه حوصله کمک کردن نداشت، جلوییش هم فکش درد می‌گرفت کلمه رسانی کند، ولی دستانش که در شکمش نبود صفحه ی مورد نظر را پیش روی دانش آموز باز می‌کرد تا عملیات کپی پیست به سریعترین شکل ممکن صورت گیرد.

 

دبیر عربی هم که مرد بود و سرش پایین و کمتر نگاه می‌کرد و از اوضاع به دور.

 

در این شرایط ایده آل نمره بیست اجباری بود، البته که من از آن دسته ام که از این کارهای عادی بلد نیستم و شاید چون قبول ندارم در پی یادگیری اش هم نرفتم.

 

گذشت دوم سوم دبیرستان را در مدرسه ی دیگری رفتم.

دبیر عربی اش اما خانمی بود که نقطه ی مقابل آن دبیر سال پیشمان بود. 

 

از ایشان به عنوان بهترین دبیر دوازده سال مدرسه ام یاد می کنم. خدا حفظش کند.

 

روز اول کلاس بدون مقدمه ازما امتحان گرفت. من شدم بالاترین نمره ی کلاس ١٣ و ٧۵، اما اصلا ناراحت نشدم که از بیست به ١٣ تنزیل درجه شدم. چون می دانستم آن بیست چقدر آبکیست و این ١٣ چقدر شیرین است چون نمره ی واقعی خودم هست. این نمره خط پایه ی من شد. 

 

روش تدریس ایشان طوری بود که مرا مشتاق عربی کرد. حسابی و اصولی کار می‌کرد با بچه ها.

 

آن موقع ما آخر سال امتحان نهایی داشتیم که به صورت سراسری بود، آنقدر در عربی ما را مسلط کرده بود که امتحان نهایی ناخن انگشت کوچیکه ی امتحان های ایشان نبود و کسب نمره بیست در امتحان نهایی مثل آب خوردن بود.

 

من از ایشان هیچ وقت بیست نگرفتم همیشه ٢۵ صدم کم می آوردم ولی یکبار بیست شدم البته زیرش نوشت با انفاق.

 

این دبیر باید به زور ازش بیست میگرفتی، آن یکی به زور غیر بیست...

 

یک تفاوتی با کل معلمان دوره ی تحصیلی ام داشتند ایشان که نگاه صفر و صدی نداشتند مثلا کسی که در امتحان های ایشان ٢۵ صدم می‌گرفت دفعه ی بعد نیم می شد تشویقش می‌کرد که آفرین نسبت به دفعه ی قبلت رشد کردی. 

 

گذشت آمدیم مدرسه مخصوص پیش دانشگاهی که از چند مدرسه آنجا جمع می شدند اینجا دبیری داشتیم نه آنقدر سهل گیر نه اینقدر سخت گیر.

 

اما مشکلی داشت بچه هایی که همکلاسی من بودند و عربی شان قوی شده بود از سایر بچه های سایر مدارس یک سروگردن بالاتر بودند.

 

بعضی هاشان مثل من و رفیقم که او شاگرد اول بود و من دوم، حسی به آنها دست داده بود که بیشتر از دبیر جدید عربی می فهمند، و همین باعث می شد اذیت ها شروع شود.

 

اول کلاس با نیم صفحه سوالات سخت سخت که به راستی خودم هم جوابشان را نمی‌دانستم ردیف میکردم و زمانی که می پرسید سوالی اشکالی ندارید من به سراغش می رفتم و در وسط‌ها که سرش خورده میشد و جواب هایش قانع کننده نبود میگفت سوالاتت زیاد است و وقت به بقیه نمی رسد، بعدها آمدم این سوالات را بین بچه ها پخش میکردم که آنها بپرسند....

 

سر کلاسش آنقدر به خودم اعتماد داشتم که چشم بسته پای تخته می رفتم یعنی سوالی را که روی تخته نوشته بود را عمدا نگاه نمیکردم و داوطلبانه می رفتم و خودم را همان جا وارد چالش میکردم و همیشه هم درست جواب میدادم.

 

چند نکته از هر کدام از این سه دبیر می‌توان برداشت کرد:

 

اولا آن معلمی که هنوز از بند نگاه نکردن به نامحرم نگذشته به نظرم نباید معلمی کند، او هنوز اسیر است، درست است من چشم پاکی را می ستایم اما آدم می تواند به جایی برسد که نگاه می‌کند ولی در واقع نگاه نمی کند و اسیر دلش نیست. 

 

اگر کسی اسیر است و هنوز نگذشته باید رعایت کند و نگاه نکند اما در این اسارت نباید معلم جنس مخالف شد. وگرنه آن کلاس سخره می شود و سطحی... چون معلم نصف انرژیش صرف حواس جمع کردن چشم ها می شود و با تمام حواس و وجود در کلاس نیست. 

 

دوما مثل معلم سختگیرمان، خوب است که به تلاش هم توجه بشود نه فقط نتیجه. در اینجا تلاش یعنی رشد صعودی از خط پایه ی من که نمره ١٣ و ٧۵ بود به نقطه ی هدف (بیست).

 

حال یک سوال؟ 

منی که بالاترین نمره ام ١٩ و ٧۵ بود و به اندازه ی شش نمره تلاش کردم با کسی که از نمره ٢۵ صدم خودش را به نمره ١٣ رسانده، بیش‌تر کار کردم؟ کدام یک بیشتر تلاش کرده؟ من یا او؟ او به اندازه سیزده نمره رشد کرده و من نصف او. او دوبرابر من تلاش کرده. باید به این نسبت توجه داشت. 

 

در همه ی کارها توجه به این نسبت خیلی از مسائل را روشن و حل می‌کند، و از باد کردن‌ها و غرورهای بیجا جلوگیری میکند. فرهادی که بخاطر شیرینش کوه می کند تمام تلاشش را به کار گرفته اما تویی که هنوز یک شرط محبوبت برایت سخت می آید عشق شما به یک اندازه نیست، 

 

منی که یک ساعت وقت آزاد دارم با تویی که ده دقیقه وقتت آزاد است و هر دویمان برای نویسندگی خرجش می کنیم تازه مساوی شدیم. 

 

تویی که سرمایه ات دویست میلیون است با کسی که بیست میلیون تومان است هر کدام یک میلیون برای هدفی یکسان هزینه کردید مساوی نیستید که او ده برابر بیشتر تلاش کرده. 

 

سوما احاطه داشتن و خود را بر یک مسئله محیط دانستن موجب اعتماد به نفس نه اعتماد به سقف در آن مسئله می شود. من چون می دانستم اطلاعات و فهم من از عربی بیشتر از دبیر عربی سال آخرمان است، و هر سوالی که او بکند در دایره ی پاسخگویی من قطعا هست چشم بسته در برابر سوالات حتی سهمگینش حاضر می شدم. 

همچنین اگر طرفت دشمنت باشد با این احاطه بر او در آن زمینه ی خاص می‌توان او را به بازی گرفت و با دست گذاشتن بر روی نقاط ضعفش جنگ روانی راه انداخت

 

  • Fatima ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">